دانلود کتاب پرواربندان
|
عنوان فارسی: پرواربندان |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
در دوراهی بین حقیقت و مصلحت باید کدوم یکی رو انتخاب کرد؟ قدم گذاشتن در راه حقیقت، حتی به بهای از دست رفتن همه چیز؟ یا چشم پوشیدن ازش، به خاطر مصلحت خود و اطرافیان؟ در این اثر، ساعدی بی هیچ شک و شبههای، حقیقت رو انتخاب میکنه.
به جز شخصیت اصلی با نام «میم»، شخصیتهای دیگهی نمایشنامه، تباهی و کثافت موجود رو با هر دیالوگ عیانتر میکنن. طنز وجود داره، اما طنزی که بیشتر همین دوروییها و نابودی رو به نمایش میذاره.
نشانهها، از توضیح اولیهی صحنه، تا اشارههای کوچک درون متن نمایشنامه (مثل صدای برهها یا آش بره، خندق و طویله و...) همگی ارجاعیه به اون چیزی که در درون خود اثر در حال جریانه. شخصیتهایی که همواره در حال خوردن، نوشیدن و پروار شدنند، با دیالوگهایی که در لحظاتی، مثل همون صدای حیواناتن، همونقدر توخالی و بی مفهوم. در مقابل شخصیت اصلی، که هیچ غذایی نمیخوره و هیچ حرفی نمیزنه. درحالی که اطرافیانش، اون رو به سمت زندگی مثل برهها میخونن. قلمش رو بشکونه، پنهان بشه و در آخر برای مصرف و سود دیگران قربانی بشه.
شخصیت اصلی نمایشنامه، همونقدر که درمقابل اطرافیانش نفوذناپذیر بود، به همون نسبت برای من مخاطب هم سخت و خشک بود. شخصیتی که حتی یک لحظه هم از هدفش کوتاه نمیاد، و انگار که جز حقیقتی که بهش معتقده، چیز دیگهای رو نمیبینه.
در نهایت، برای من، این نمایشنامه در دستهبندی نوشتههای ساعدی، در رده آثار خوب و نزدیک به بهترین کارهاش قرار میگیره
میم: پروار بندی؟
مرد اول: آره، اینجا بره چاق میکنن.
میم: بره چاق میکنن؟
مرد اول: آره، بره، گاو، گوسفند، همه چی.
میم: چه جوری چاق میکنن؟
مرد اول: خیلی ساده، اول اخته شان میکنن، بعد رهاشون میکنن، دیگه جز خوابیدن و چاق شدن کاری ندارن.
میم: تو اینجا چه کار میکنی؟
مرد اول: میخوام پرواربند بشم، برههای چاق و چله ترتیب بدم، آش بره بخورم، کباب بره بخورم، خودمم پروار بشم.