دانلود کتاب آداب بی قراری
|
عنوان فارسی: آداب بی قراری |

دانلود کتاب
جزییات کتاب
از آنجا که رمان در روایتی واقعی و وهمآلود در نوسان است نمیتوان خط داستانی سرراستی از آن بازگو کرد. رمان با این جمله شروع میشود:«خیلی ساده، مهندس کامران خسروی در یک سانحهٔ رانندگی کشته میشود.»[۱] این جمله از خاطر مهندس کامران خسروی میگذرد. او در ادارهای کشاورزی واحد آبخیزداری در شهری نزدیک دنا احتمالاً یاسوج به همراه همسرش، فریبا، زندگی میکرده است فریبا بعد از چهار سال زندگی در جایی دورافتاده او را ترک میکند و به خانهٔ پدرش در اصفهان میرود و از کامران میخواهد که انتقالی بگیرد و به اصفهان برود. کامران موفق میشود انتقالی بگیرد و خانهشان در یاسوج را به قیمت سیوپنج میلیون تومان بفروشد و در آغاز داستان با ساکی پر از پول و یک دست لباس و دبهای بنزین سر راه کارگری افغان، به نام گلشاه، را به منظور انجام کاری اجیر میکند و به سمت اصفهان حرکت میکند. اما او نقشهٔ شیطانی کشیده است میخواهد در چای گلشاه مواد خوابآور بریزد و وقتی خواباش برد لباسهای خود را تن او کند و ماشین را به آتش بکشد و ته دره بفرستد تا همه گمان کنند او مرده است و بعد زندگی جدیدی را شروع کند. تمام رمان در همین جاده میگذرد با مرور خاطرات وهمگونهای از گذشته و آیندهٔ کامران در این گذشته صحنههای نسبتاً اروتیک ارتباط کامران با تاجماه همسر علیسینا، یکی از کارگران واحد کامران، مرور میشود. کامران وقتی به بالای گردنه میرسد تغییر عقیده میدهد و از گلشاه میخواهد که او را آتش بزند و ته دره بیندازد و پولها را بردارد که گلشاه موافقت نمیکند و کامران پنج هزارتومان به او میدهد و او میرود. کامران بقیه مسیر را به سمت اصفهان تنهایی طی میکند با مرور وهم گونهٔ خاطراتی که معلوم نیست واقعاً برای او اتفاق افتاده است یا در تصوراتاش مرور میشود در یکی از این خاطرات که ظاهراً تصورات کامران از زندگی بعد از انجام نقشهاش است با زنی عجیب به نام ناهید آشنا میشود ناهید یک شب برهنه در خانهٔ او میخوابد بدون این که اتفاقی بینشان بیفتد و صبح که کامران بیدار میشود او رفتهاست. در بخش پنجم فصل میانی رمان، تکبال، کامران به جستجوی ناهید میرود و وقتی او را مییابد با اتومبیلی تصادف میکند و وقتی به هوش میآید متوجه میشود ناهید او را به بیمارستان آورده است. اما شخصیت ناهید کاملاً خیالی بهنظر میرسد. او غیبگوست و از هر چه کامران میکند با اطلاع است. در فصل پایانی رمان وقتی کامران با گلهای گوسفند تصادف میکند.
