-
ارسولاک لوژان
دانلود کتاب گورهای آتوان
|
عنوان فارسی: گورهای آتوان |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
«گورهای آتوان (دریای زمین ۲)» اثر ارسولا. ک. لوژوان (-۱۹۲۹) دومین کتاب از مجموعه داستان تخیلی دریای زمین است. در این جلد، «تنار» از خانوادهاش گرفته شده و برای خدمت به خدایان آتوان وقف میشود. او در آنجا «آرها» نامیده میشود یعنی خورده شده و در دخمههای پر پیچ و خم در میان مقبرهها به عنوان راهبه اول گورهای آتوان و خدمتکار بینامان و قدرتهای باستانی زمین بزرگ میشود. وقتی «تنار» پانزده ساله است، «گد» برای پیدا کردن حلقه «اررت-آکبه» به این دخمهها وارد میشود اما ... در آن دره ژرف و در تاریک و روشن هوا، درختان سیب در آستانه شکوفه کردن بودند. اینجا و آنجا در سایه شاخههای اصلی و قطور، شکوفههایی تکبهتک، سرخ و سفید، چون ستارهای کمنور پیش از موعد سر زده و خودنمایی میکردند. روی خاک بوستان و در لابهلای چمنهای سبز و پرپشت و نورس، دختر کوچولویی شادمانه میدوید و از دویدن لذت میبرد؛ وقتی شنید که صدایش میزنند، بلافاصله پاسخ نداد، بلکه با زدن دوری بزرگ پس از مدتی رو به خانه کرد. مادر در مقابل در کلبه به انتظار ایستاده و همانطور که آتش اجاق پشتسرش دیده میشد، آن پیکر کوچک را تماشا میکرد که مانند قاصدکی کوچک روی علفها و چمنهای تیره زیر درختان میدوید و بالا و پایین میرفت. از گوشه کلبه، پدر که سرگرم تمیز کردن کجمیل پوشیده از گِلش بود، گفت: «چرا میگذاری دلت در بند این بچه بماند؟ ماه دیگر میآیند و او را میبرند. آن هم برای همیشه. مثل این است که هرگز نبوده، پس او را ببوس و بگذار کنار. دلبستگی به چیزی که به یقین از دستش خواهی داد چه سودی دارد؟ او که به درد ما نمیخورد. اگر وقتی او را میبرند چیزی هم در عوض بپردازند، یک چیزی! اما آنها که چیزی به ما نمیدهند. او را میبرند و همهچیز تمام است.» مادر که سرگرم تماشای کودک بود که یکجا ایستاده بود و از میان درختان او را نگاه میکرد، حرفی نزد. ستاره شامگاهی از فراز تپههای بلند و از ورای بوستان به روشنی میدرخشید. ـ او مال ما نیست و هرگز مال ما نبوده؛ یعنی از وقتی که آمدند و گفتند باید جزو راهبههای گورها شود. آخر چرا درک نمیکنی؟