دانلود کتاب لبه تیغ
|
عنوان فارسی: لبه تیغ |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
کتاب «لبه تیغ» اثر نویسنده انگلیسی؛ «ویلیام سامرست موام» است. این کتاب در سال 1944 برای اولین بار به مرحله چاپ و انتشار رسید. با اقتباس از کتاب لبه تیغ دو فیلم در سالهای مختلف تولید و اکران شده است. کتاب لبه تیغ روایتگر زندگی مرد جوانی به نام لاری است که در پی یافتن پاسخ سوالهای خود در مورد غایت زندگی است. این کتاب حاصل سالها تجربه نویسنده است که در پی سفرهای مختلف خود به گوشه و کنار جهان به آنها دست یافته است. خلاصهای از کتاب لبه تیغ: همان طور که در مطالب بالا نیز بدان اشاره شد، کتاب لبه تیغ در مورد رندگی مرد جوانی به نام لاری است که به تازگی از جنگ به خانه برگشته و علیرغم درآمد بسیار پایینش اما از زندگی خود خشنود و راضی است. همسر وی؛ ایزابل از خانوادهای مرفه و ثروتمند است و طرز برخورد لاری با زندگی چندان باب میل ایزابل نیست. ایزابل برخلاف عقیده لاری به دنبال زندگی تجملاتی است. لاری از پیشنهادهای کاری که به وی داده میشود، سر باز میزند، چرا که به دنبال یافتن پاسخ سوالهای خود در خصوص هدف و غایت زندگی است. به همین ترتیب لاری برای تکمیل تحقیقات خود و رسیدن به پاسخ سوالهای خود راهی کتابخانه ملی فرانسه میشود. ایزابل علیرغم تلاشهای خود برای منصرف کردن لاری در نهایت او را تهدید به طلاق میکند و لاری نیز در کمال ناباوری جدایی از ایزابل را میپذیرد. لاری در یک معدن مشغول به کار شده و در آن جه با فردی که با عرفان سر و کار دارد آشنا میشود. لاری به همراه این مرد راهی آلمان میشود، اما چون در آن جا پاسخی برای سوالهای خود نمییابد به اسپانیا سفر میکند. به همین ترتیب لاری برای یافتن پاسخ پرسشهای خود به قسمتهای مختلف سفر میکند. در نهایت در یکی از سفرهایش با زنی به نام صوفی آشنا شده و به او پیشنهاد ازدواج میدهد. صوفی معتاد به الکل است، اما با کمک لاری اعتیاد خود را کنار میگذارد. ایزابل؛ همسر سابق لاری با شنیدن خبر ازدواج آنها در صدد انتقام از لاری بر میآید و درست روز عروسیشان، صوفی را به خانه خود دعوت میکند...». قسمتی از کتاب لبه تیغ: «اولين مرتبهای كه زني با مردي آشنا میشود چندان مهم نيست، دومين ديدار مهم است. اگر توانست در اين مرتبه او را نگه دارد براي هميشه او را اسير خود كرده است». «زندگي چيز چرندي است! اما انسان اگر تا آنجا كه میتواند از آن لذت نبرد بايد خيلي ابله باشد». «پروز بعد الیوت تلفن کرد که بیاید دنبالم، ولی من قبول نکردم و خودم بیهیچ مشکلی خانهی خانم ردلی را پیدا کردم. کمی دیر رسیدم، چون کسی قبلش به دیدنم آمده بود. از پلهها که بالا میرفتم، آنقدر سروصدا زیاد بود که پیش خودم گفتم مهمانی بزرگی است. وقتی فهمیدم با خودم فقط دوازده نفر آنجا هستند، حسابی متعجب شدم. خانم بردلی با لباس ساتن سبزی که به تن داشت و گردنبند پهن مرواریدی که به گردن انداخته بود، حسابی در مهمانی میدرخشید. الیوت هم در لباس شب خوشدوختش مانند همیشه جذاب و باوقار بود. وقتی با من دست داد، انگار همهی رایحههای عطرهای عربی یکجا به سمتم هجوم آوردند». «از خودم میپرسم بهتر نبود من هم راهی را که دیگران رفتهاند بروم و بگذارم هر چه بر سرم آمدنی ست بیاید؟ و آنوقت به یاد آن آدمی میافتم که یک ساعت پیش پر از شور زندگی بود و اکنون مُرده افتاده است. چقدر ظالمانه و بیمعنی ست. آدم بیاختیار از خود میپرسد: این زندگی چیست، چه معنی دارد؟» محتوای کتاب لبه تیغ: سامرست موام در این کتاب سوالات مهمی نظیر این زندگی چیست؟ چه معنیای دارد؟ آیا به راستی از زندگی، هدفی و منظوری دنبال میشود؟ آیا راه زندگی تنها معلول یک اشتباه کورکورانه تقدیر است؟ و... را برای همگان مطرح میکند. نکته قابل توجه در مورد این کتاب این است که نویسنده علاوه بر مخاطبان و خوانندگان کتاب، هر یک از شخصیتهای مطرح شده در کتاب را نیز به چالش پاسخ به این سوالها دعوت میکند و هر یک از آنها را به نحوی به سمت رویارویی با این سوالها هدایت میکند. هر یک از شخصیتهای داستان با توجه به عقاید و موقعیتشان پاسخهای متنوعی میدهند که در جای خود قابل توجه و تامل است. از طرفی نویسنده سعی دارد تا تفاوت زندگی افراد در هر یک از قسمتهای آمریکا، لندن و آلمان در دهه 1930 را به تصویر بکشاند. درباره ویلیام سامرست موام: ویلیام سامرست موام؛ نمایشنامهنویس و داستاننویس انگلیسی در تاریخ 25 ژانویه سال 1874 در پاریس و درست زمانی که پدرش در سفارت انگلستان خدمت مینمود، متولد شد. قابلذکر است که سامرست موام در طول فعالیت خود به عنوان یکی از فعالترین نویسندگان قرن بیستم شناخته میشد، به طوریکه بسیاری از آثار او به چند زبان زنده دنیا ترجمه شده بود. شایانذکر است که وی در دهه 1930 به عنوان پردرآمدترین نویسنده جهان شناخته شد. سامرست موام تحصیلات دانشگاهی خود را در دانشگاه هایدلبرگ به پایان رساند و سپس به عنوان دانشجوی رشته طب در بیمارستان سنت تامس مشغول به تحصیل شد، اما پس از چاپ اولین کتابش و استقبالی که از آن صورت گرفت، پزشکی را کنار گذاشته و به طور حرفهای مشغول نویسندگی شد.