دانلود کتاب Chronicles From The Future
by paul-amadeus-dienach" alt="مشاهده همه کتاب های نویسنده ">Paul Amadeus Dienach" itemprop="author" itemscope itemtype="https://schema.org/Person">">Paul Amadeus Dienach
|
عنوان فارسی: تواریخ از آینده |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
این کتابی حاوی دفترچه خاطرات مردی است که هرگز قصد انتشار آن برای مردم جهان رانداشته است. این داستان داستانی را به تصویر میکشد که از ترس تمسخر و اتهام به کفر هرگز به اشتراک گذاشته نشد. نویسنده ادعا کرد که در آینده زندگی کرده و به دوران قبل یعنی بیست سالگی بازگشته است. قهرمانان واقعی این داستان شگفت انگیز و واقعی دو نفر هستند: پل آمادئوس دایناخ، نویسنده و همان فردی که ادعا می کرد در آینده زندگی می کرده است ؛ و جورج پاپاچاتزیس، شاگرد زبان آلمانی دایناخ که یادداشت های او را مطالعه می کند. پل آمادئوس دایناخ یک معلم سوئیسی-اتریشی با شرایط جسمانی متزلزلی بود. پدرش سوئیسی آلمانی زبان و مادرش اتریشی بود. دیاناخ در پاییز 1922 پس از آن به یونان سفر کرد از یک کمای یک ساله ناشی از یک بیماری جدی بهبود یافت، به این امید که آب و هوای معتدل وضعیت او را بهبود می بخشد. دایناخ در دوران اقامت خود در یونان، زبان فرانسه و آلمانی را تدریس می کرد تا بتواند حداقل درآمد را برای خود فراهم کند. در میان دانشآموزان وی مردی بنام جورج پاپاچاتزیس بود، دانشآموزی که دایناخ به او علاقه بیشتری داشت.
پل دایناخ در نهایت درراه بازگشت به وطن خود از طریق ایتالیا، احتمالاً در سال 1924 در اثر سل درگذشت. قبل از مرگ پل دایناخ، دفتر خاطرات خود را بدون اینکه به پاپاچاتزیس بگوید که واقعیت یادداشت ها چیست به اوداد. به او گفته بود که یادداشتها را از آلمانی به یونانی ترجمه کرده و برای پیشرفت یادگیریش استفاده کند. پاپاچاتزیس همانطور که وی خواسته بود عمل کرد. در ابتدا، او معتقد بود که دایناخ یک رمان نوشته است، اما با پیشرفت در ترجمه ها، به زودی متوجه شد که یادداشت ها درواقع دفتر خاطرات او از آینده هستند! دایناخ مبتلا به انسفالیت و بیحالی بود ، بیماری عصبی عجیبی که پاسخ سیستم ایمنی به نورون هایی که بیش از حد فعال بودند را در پی دارد. اولین بار دایناخ به مدت 15 دقیقه به خواب بی حال رفت. بار دوم آن یطول یک سال بود. پاپاچاتزیس ادعا کرد که در این سال که دایناخ در بیمارستان زوریخ در کما بود وارد بدن فرد دیگری به نام آندریاس نورتام که در سال 3906 م. زندگی می کرد شده. هنگامی که از کما بهبود یافت، با کسی در مورد او صحبت نکرد چون فکر می کرد دیوانه به حساب می آید. با این حال، کاری که او انجام داد این بود که تمام خاطرات مربوط به خود را یادداشت کرد، "آنچه از آینده دیده بود". او در اواخر عمرش حتی کار تدریس خود را متوقف کرد تا هرچه بیشتر زمان ممکن برای نوشتن داشته باشد هر چیزی که می توانست به خاطر بسپارد دایناخ همه چیزهایی را که از محیط و مردم تجربه کرده است، توصیف کرد. سال 3906 میلادی با توجه به ذهنیت و دانش محدود انسان قرن بیستم، که البته این کار آسانی برای دایناخ نبود. بسیاری از چیزهایی که او ادعا می کند دیده است ، اصطلاحات، فناوری یا مسیر تکاملی که مردم داشتند را تاحد زیادی متوجه نشده.
او در خاطرات خود ادعا می کند که مردم آینده او را کاملاً درک کرده اند وضعیت پزشکی عجیب و غریبی که آنها آن را "سر خوردن آگاهانه" نامیدند و گفتند وقایع تاریخی را که بین قرن 21 و 40 رخ داده تا آنجایی که می توانند برای اوبازگو کنند. تنها چیزی که به او نگفتند دقیقاً داستان قرن بیستم بود، دایناخ با این آگاهی به دوران اصلی خود و به بدن خود بازگشت. آنها معتقد بودند که اگر او را از آینده نزدیک خود و آینده دوران خود مطلع کنند ممکن است خطرناک باشد چون ممکن است زندگی او و تاریخ را مختل کرده یا تغییر دهد. با خواندن صفحه به صفحه روایت شخصی منحصر به فرد دایناخ ، شما قادر به رمزگشایی آنچه او ادعا می کند خواهید بود. آنچه که او در رابطه با نوع بشر، سیاره و تکامل ما دیده است، ممکن است بسیاری را متعجب کند.
جورج پاپاچاتزیس به تدریج یادداشت های دایاناخ با وجود عدم آشنایی کامل با زبان آلمانی و غالبا در اوقات فراقت و تعطیلات تابستانی در یک دوره 14 ساله (1926-1940)، ترجمه کرد. جنگ جهانی دوم و جنگ داخلی یونان انتشار داستان شگفت انگیزی که در تمام آن سال ها روی میز او مانده بود را به تاخیر انداخت.
در شب کریسمس در سال 1944، پاپاچاتزیس با دوستانش در خانه ای اقامت داشت که توسط ارتش یونان نیز مورد استفاده قرار می گرفت. زمانی که سربازان یادداشت های دایناخ را که البته به زبان آلمانی بود، دیدند آنها را مصادره کردند زیرا آنها را مشکوک می دانستند. آنها به پاپاچاتزی گفتند که یادداشتها را پس بررسی برمی گردانند که البته هرگز به گفته خود عمل نکردند. خوشبختانه پیش از آن زمان پاپاچاتزیس کار ترجمه را تمام کرده بود.
جورج پاپاچاتزیس سعی کرد ردی از گذشته دایناخ بدست آورد، به این منظور او بین سالهای 1952 تا 1966، 12 بار از زوریخ بازدید کرد. ولی نتوانست نشانی از او پیدا کند، نه خانواده و اقوام، نه همسایه ها و دوستان.
دیاناخ ها که تصور می شد در طول جنگ جهانی اول با آلمانی ها جنگیده باشد، احتمالا هرگز نام واقعی خود را در یونان، کشوری که علیه آلمان ها جنگیده بود، فاش نکردند. پس از پایان جنگ جهانی دوم و جنگ داخلی یونان، پاپاچاتزیس کتاب خاطرات ترجمه شده را به برخی از دوستان خود داد. ماسون ها، تئوسوفیست ها، اساتید دانشگاه الهیات. و دو آلمانی ضد نازی.
ولی وقتی متوجه شدند که چه چیزی در دست دارند، دفتر خاطرات در یک حلقه فلسفی و در لژ تکتونیکی که در آن عضویت داشت نگهداری شد. این کتاب توسط ماسون ها که نمی خواستند اطلاعات آن در یک دایره بزرگتر پخش شود بسیار جدی گرفته شد. آنها کتاب را تا حدی مقدس و حاوی حکمت در مورد آینده بشریت می دانستند، پس بهترآنکه فقط دردسترس برخی افراد قرار گیرد.
سرانجام پس از اختلافات شدید جورج پاپاچاتزیس تصمیم به انتشار کتاب خاطرات دایناخ گرفت. در آن دوران یونان وارد سخت ترین شرایط خود شد، مرحله دیکتاتوری 7 ساله در سال 1972. اعتراض شدید برخی محافل کلیساها - که کتاب را بدعت می دانستند - سقوط دیکتاتوری هفت سال بعد، اولین نسخه را به فراموشی محکوم کرد.
زمانی که شرایط حال بسیار سخت و خشن بود هیچکس علاقه ای به آینده نداشت. همه این عوامل در کنار زبان سخت و سبک خشن یادداشتهای دایناخ، که ترکیبی از دوران گذشته او به همراه یادداشتهای تجربه آینده او بود، ، درک دفترچه خاطرات را دشوارتر می کرد. فقط عده کمی وقت و حوصله داشتند تا دانش پنهانی را رمزگشایی کنند در حدود 1000 صفحه کدگذاری شده را بخوانند. نسخه دیگری در سال 1979 در یونان با عنوان "دره گل سرخ" منتشر شد. با این حال، دوباره کتاب ناپدید شد و دیگر به سختی یافت می شد، در شرایطی که تعداد معدودی که از وجود کتاب اطلاع داشتند. پس از مدت طولانی سکوت، پاپاچاتزیس درگذشت و خانواده او نیز تمایلی به تداوم انتشار کتاب نداشتند.
بیست و دو سال گذشت تا اینکه دفترچه خاطرات دقیقاً همانطور که قبلاً نوشته شده بود دوباره توسط ناشر مستقل رادامانتیس آناستازاکیس، در مقیاس کوچک منتشر شد. سرانجام آکیلاس سیریگوس نسخه ای از کتاب را بدست آورد و شروع به بازنویسی کرد. او معتقد بود که تقریبا یک قرن پس از نگارش متن اصلی، این مهم باید انجام می شد، همچنین بر این باور بود که، به نحوی که یک خواننده قرن بیست و یک بتواند واقعاً بفهمد که انسان قرن بیستمی چه میخواسته بگوید و بدون تغییرمحتوا، یادداشت های بی ربط مربوط به زندگی اولیه دایناخ را حذف کرده و تنها تجربه زندگی آینده او را به زبانی ساده تر و بدون انفصال هایی که روایت دیناخ داشت، به تصویر کشیده است.او تلاش کرد بخش اصلی داستان او را دست نخورده نگه دارد.
اگر تجربه دایناخ حقیقتا واقعی باشد، این کتاب حاوی اطلاعاتی تکان دهنده است - چیزی که ماسون ها به وضوح دریافتند – ونیزاین قابلیت را دارد که دیدگاه خواننده و حتی کل جامعه بشری را نسبت به جهان به طور اساسی تغییر دهد.