دانلود کتاب All Marketers are Liars (with a New Preface)
by Seth Godin
|
عنوان فارسی: همه بازاریابان دروغگو هستند (با یک مقدمه جدید ) |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
«همهی بازاریابها دروغگو هستند» یکی از کتابهای آقای ست گادین است. من معتقدم که آقای گادین، یک متفکر در حوزهی کسبوکار است. قطعاً یک سخنران انگیزشی نیست که اکثر اوقات حرفهایی بزند که نتوان عمق فکری زیادی پشت آنها دید.
پیشنوشت ۲: من خودم هنوز این کتاب را نخواندهام، اما در مورد آن زیاد شنیدم. امروز توسط باشگاه کارآفرینی تیوان، یک دورهمی دو ساعته راجع به این کتاب برگزار شد و من هم شانس حضور در آن را داشتم. خانم رعنا جلالی، برایمان از این کتاب گفتند. من چون خودم این کتاب را نخواندهام، طبیعی است که نباید از جزئیات آن خبر داشته باشم. تصمیم گرفتم که در حال حاضر کمی بنویسم تا مجبور شوم کتاب را بخوانم. باید ببخشید که این مطلب یه کم به هم ریخته است ولی انشالله هر وقت کتاب را خواندم، به طور مفصل و منظم راجع به این کتاب خواهم نوشت.
به طور کلی، اهمیت داستان این روزها در بخشهای مختلف کسبوکارها زیاد شده است. دو بخش مهم از هر کسب و کاری، بازاریابی و فروش هستند. گرچند بازاریابی و فروش، ارتباط تنگاتنگی با هم دارند ولی دو مقولهی جدا هستند. اگر بخواهم با جزئیات بیشتری بیان کنم، داستان وقتی اهمیت پیدا میکنند که قرار است یک ذهنیتی انتقال پیدا کند. داستان به فروشندهها کمک میکند که ویژگیهای کالایشان را در قالب داستان بگویند تا مشتری آن را درک کند و درگیر دو دو تا چهارتا نشوند. همینطور به بازاریابها کمک میکند که یک محصول را با یک داستان دوست داشتنی در هارمونی قرار دهند.
توسعهی تکنولوژی باعث شده است که تولید، آسانتر از گذشته باشد. در واقع تکنولوژی، هزینههای تولید را کاهش داده است و علاوه بر این دیوار ورود را برای خیلی از صنعتها کوتاه کرده است. دیگر مانند گذشته نیست که شرکتها یک محصول را تولید کنند و مشتریان پشت در کارخانهها صف ببندند تا آن محصول را خریداری کنند. انحصارها شکسته شده است. یک محصول را ممکن است چندین شرکت با قیمتهای مختلف تولید کنند. فضای امروز کسبوکارها به شدت رقابتی شده است و تا حدی، اعتماد هم کمتر از گذشته است. شاید این بی اعتمادی بیشتر به خاطر بازاریابانی است که فقط و فقط خوب حرف میزنند و معلوم نیست که حرفهایشان راست است یا دروغ.
در این فضای رقابتی که بیاعتماد هم حاکم است، راه حل داستان است. چون وقتی مشتریان چندین گزینه برای انتخاب کردن داشته باشند، آنچه که داستانش را باور دارند، انتخاب میکنند. پس داستان باید صادق و راستین باشد. اگر یک شرکت، داستانی بگوید و خود جور دیگری زندگی کند، میبازد و دروغگو میشود. پس قبل از بیان داستانی، باید آن را زندگی کرد.
داستان باید نوید دهنده باشد. ما داستانی را باور میکنیم که برای ما حس خوب به همراه داشته باشد. حسی از جنس امنیت، شادی و فرح، پول و ثروث و حتی محبت. پس ما به عنوان یک بازاریاب، باید داستانی را طراحی کنیم که منافع محصولاتمان را به مشتریانمان نوید دهد.
داستان، راه حل است اما نه هر داستانی. داستان، مثل یک شمشیر دو لبه عمل میکند. آدمی به داستان ذاتاً علاقهمند است. بازاریاب برنده، کاری میکند تا مشتریان راجع به او برند و محصولاتش، با شوق و اشتیاق داستان بگویند ولی مشتریان بازاریابی که باخته است، راجع به محصولاتش یا داستان نمیگویند یا داستانهایی از جنس «این محصول را نخر» میگویند.