دانلود کتاب Piloto de guerra
by Antoine de Saint-Exupéry
|
عنوان فارسی: خلبان جنگ |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
در کتاب خلبان جنگی، خاطراتی زیبا و شنیدنی از آنتوان دو سنت اگزوپری بازگو شده است. خلبان نیروی هوایی فرانسه، تجربه پروازهای شجاعانه خود را در قالب شرح یک ماموریت به زیبایی تمامی داستانهای دیگرش، بیان میکند.
اگزوپری این خاطرات بیاد ماندنی و خواندنی را در سال ۱۹۴۲ نوشته است. این مأموریت هراسآور بر بلندای شهر آراس فرانسه روی داده است. فرانسه در زمان سر گرفتن این جنگ خلبانان شناسایی کمی داشت که تقریبا نیمی از آنها در گروه شجاع طلب اگزوپری بودند. شاید به آنتوان دو سنت اگزوپری، بتوان لقب بزرگترین خلبان نویسنده را داد.
اگزوپری در بحبوحه نبردی شجاعانه خطاب به هم نبردیهایش: به فرمانده آلیاس، به تمامی رفقایم درتیم هوایی 33/2 گراندروکنسانس و بخصوص به سردار ناظر مورو وبه ستوانهای ناظر آزامبر و دوترتر، که هر یک به نوبه خود، در تمامی پروازهای جنگیم در نبرد سالهای 1940-1939، دوشادوش من بودهاند و من تا پایان عمرم برای ایشان دوستی وفادار خواهم ماند."
رمان خلبان جنگی (Flight to Arras) در قالب یک نمایش رادیویی در سال ۱۹۹۸ نیز پخش شده است.
آنتوان دو سنت اگزوپری (Antoine de Saint Exupery) نویسنده «شازده کوچولو»، فقط یک نویسنده نبود. او علاوه بر نویسندگی در حرفههای دیگری مانند خلبانی و خبرنگاری هم تبحر داشت و به غایت ماجراجو بود. همین ماجراجویی و تواناییاش در داستاننویسی و خلبانی سبب شد پرواز به مولفه اصلی داستانهایش تبدیل شود.
اگزوپری مردی متفکر است و آثار او حاکی از تجربههای شخصی است، تخیلهای نویسندهای انسان دوست که در دنیای وجدان و اخلاق به سر میبرد و فلسفهاش را از عالم عینی و واقعی بیرون میکشد. شخصیت پرجاذبه سنت اگزوپری که نمونه واقعی بلندی طبع و شهامت اخلاقی بود، پس از مرگش ارزش افسانهای یافت و آثارش در شمار پرخوانندهترین آثار قرار گرفت. «آنتوان دو سنت اگزوپری» خالق داستان «شازده کوچولو» است که پرفروشترین کتاب داستانی در قرن بیستم به شمار میآید. این کتاب به بیش از 200 زبان دنیا برگردانده شده که رکوردی کمنظیر در این حوزه محسوب میشود.
در بخشی از کتاب خلبان جنگی میخوانیم:
حیاتم به چه کار آید جز گماردنش به لغزشهای کوهستانی؟ من جاهلم. صدها بار برایم گفتهاند:" اینجا یا آنجا اثری از خود بهجا گذار. آنجا جایگاه تو است. تو آنجا پر فایدهتر از یک ناو گروه خواهی بود. میتوان هزاران هزار خلبان تربیت کرد..." رزمایش بیچون و چرا بود. تمامی رزمایشها بیچون و چرا هستند. عقل من چنین اثبات میکند اما غریزه بر عقلم مستولی میجوید. چرا آن استدلال در نظرم واهی مینمود با اینکه هیچ ایرادی بر آن نمیگرفتم؟ باخود میگفتم: "عاقلان مدام خود را محفوظ میدارند، چون ظرفهای سربسته مربا بر قفسههای"پروپگاند "که برای تناول بعد از جنگ است..." اما این که نشد پاسخی!
من باز امروز چون سایر رفقا از زمین برخاستهام بر غم تمامی استدلالها، تمامی قطعیتها و تمامی واکنشهای زمان. ساعتی میآید که خواهم دانست درد خردم حق داشتهام. اگر زنده باشم، برای خود سیاحتی شبانه از میان روستایم را وعده خواهم داد. پس شاید که سرانجام با خود خو گیرم. خواهم دید.
شاید برای گفتن آنچه خواهم دید سخنی نداشته باشم. آن زمان که زنی زیباروی میبینم، برای گفتن از او هیچ واژهای نمییابم. او را کاملا ساده و لبخند زنان میبینم. عاقلان آن زیبایی را با توصیف اجزای چهره وصف گرند و ما عاشقان ادراک چنین زیبایی با دیدن لبخندی.