جزییات کتاب
In keeping with the order found in traditional catalogues of Aristotle’s works, Thomas Aquinas began his series of Aristotelian commentaries with a commentary on "On the Soul," which he followed with commentaries on "On Sense and What Is Sensed" and "On Memory and Recollection," written in 1268-70. Until now, these latter two commentaries have never been published in English translation. The translations presented in this volume are based on the critical Leonine edition of the commentaries and include English translations of the Aristotelian texts on which Aquinas commented. Thomas’s commentary on "On Sense and What Is Sensed," translated and introduced by Kevin White, clarifies and develops Aristotle’s discussion of sense-powers, his "application" of sense-powers to organs and objects, and his concluding questions concerning the object and medium of sensation, and the role of the "common sense." In "digressions" from his literal exposition, Aquinas presents discussions bearing on psychology, epistemology, natural philosophy, and metaphysics. The commentary on "On Memory and Recollection," translated and introduced by Edward Macierowski, deals in the first three chapters with memory and address three questions: "What is memory?" "To what part of the soul does memory belong?" and "What is the cause of remembering?" The last eight chapters, which deal with recollection, also address three questions: "What is recollection?" "How does recollecting take place?" and "What is the difference between memory and recollection?" In "digressions," Aquinas explores more fully the issues arising from the exposition of the text.
درباره نویسنده
قدیس توماس آکویناس ، معروف به حکیم آسمانی، فیلسوف ایتالیایی و متاله مسیحی بود. او سعی داشت فلسفهی ارسطو را با مسیحیت تلفیق کند یا بعبارتی دیگر آمیزهای از علم و ایمان بسازد. او اعتقاد داشت که هیچ تضادی میان فلسفه و عقل با اعتقادات کلیسایی وجود ندارد و فلسفه و مسیحیت در واقع یک چیز میگویند. هنر بزرگ توماس آکوئیناس این بود که ثابت کرد ایمان و منطق باهم تعارضی ندارند، زیرا در زمان او جمعی معتقد بودند که ارسطو و اعراب بیدینند و باید نفوذ خطرناک این ملحدین را ریشهکن کرد. این عده میگفتند که هرگونه استدلال عقلی دربارهی دیانت، شکلی از ضعف و فتور است؛ اما آکوئیناس ثابت کرد که با منطق و استدلال عقلانی نمیتوان ایمان و دیانت را به خطر انداخت، همین امر برای عقلا آرادی عمل ایجاد کرد تا به اندیشه و تعقل بپردازند. در قیاس فلسفهی مسیحیِ آکوئیناس با دنیای اسلام، همین بس که در جهان اسلامی عقیده بر آن بود که خلفای راشدین، قرآن را به طرزی شایسته و صحیح تفسیر کردهاند و بدین نحو به قول مسلمین «این باب بسته شدهبود» و ار این رو درخت برومند و بارور حکمت عرب که چند قرن در اعتلا بود خشکید. فلسفه او از ۱۸۷۹ تا اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی فلسفه رسمی کلیسای کاتولیک بود.