دانلود کتاب Anti-Oedipus: Capitalism and Schizophrenia
by Gilles Deleuze, Felix Guattari
|
عنوان فارسی: آنتی ادیپ : سرمایه داری و اسکیزوفرنی |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
دلوز و گتاری در دو کتاب مهم دیدگاه های مشترک خود را بیان کرده اند. یکی کتابی تحت عنوان "آنتی ادیپ، شیزوفرنی و سرمایه داری" و دیگری کتابی با نام "هزار فلات" که بعضا به هزار سطح صاف نیز ترجمه شده است. در کتاب اول، آنها به روانکاوی می تازند. اما چرا؟ زیرا روانکاوی از یک سوژه ی نرمال سخن میگوید که فرایندی به نام ادیپی شدن را طی کرده است. بر همین اساس روانکاوی روان پریش را کسی میداند که در فرایند ادیپیزه شدن ناکام مانده است.
حال می توان پرسید که ادیپی شدن چیست و چرا مورد نقد دلوز و گتاری واقع شده است. فروید با رجوع به اسطوره ادیپوس در یونان، عقده ای به نام ادیپ را تئوریزه میکند. عقده ای که حاصل میل کودک به مادر خود است.میلی که توسط اوتوریته پدر سرکوب می شود و بدین ترتیب قانون در بدوی ترین و نخستین صورت خودش در کودک درونی شده و به او امکان ورود به فرآیند اجتماعی شدن و نظم نمادین را میدهد.
وقتی دلوز و گتاری از آنتی ادیپ سخن میگویند، قرائتی سمبولیک از آن دارند. از نگاه این دو، در فرایند ادیپی شدن، فرایند پذیرش سرکوب و مطیع شدن در برابر نظمی است که ابلاغ گردیده است. آنها این قرائت سمبولیک را دارند تا با آمیختن فروید با مارکس، آن اوتوریته را با اوتوریته بورژوازی مقایسه کنند. طبقه ای که به دنبال استقرار نظم خود و به گردش در آوردن سرمایه است. به این ترتیب بورژوازی با سرکوب میل آزاد سوژه های انسانی، آن را کانالیزه کرده و به نفع خود به نظم در می آورد. برای آنها مدرسه نیز شکل دیگری از خانواده است که این بار در آنجا میل سوژه به دانش ادیپیزه شده و کانالیزه می شود.
در این میان شیزوفرنی که یک بیماری روان پریشانه است که در آن ارتباط انسان با زبان دچار اختلال می شود و شخصیت او ناپایدار میگردد، برای دلوز و گتاری به جای تهدید یک فرصت بی نظیر شمرده می شود. از نظر آنها شیزوفرنی تنها شکل بیرون افتادن از نظم نمادین و اتوریته اجتماعی است. شیزوفرنی از همین رو برای سرمایه داری خطرناک است و به زعم این دو، برای داشتن سوژه انقلابی، به جای ادیپیزه شدن، باید سوژه شیزوفرنیزه شود. میل این سوژه از در قلمروها سازماندهی نمی شود و به نوعی ایلیاتی بودن و بی قلمرو بودن دست می یابد. این همان چیزی است که به مرور در کتاب دوم دلوز و گتاری پیگیری می شود. بدون قلمرو بودن، مرکز نداشتن و مقاومت کردن در برابر هر سلسله مراتبی.
آنها ایدئال خود را در ریزوم یافتند. شکلی از گیاهانی که هم ریشه در بیرون خاک دارند و هم ساقه ای افقی که در زیر خاک رشد میکند. این میتواند بهترین مثال برای یک امر ضد سلسله مراتبی باشد.بخصوص که در تاریخ اندیشه همواره نماد سلسله مراتب، درخت و و نظم مستقر در آن بوده است.برای نداشتن سلسله مراتب بایستی که آغاز و پایانی در کار نباشد و ریزوم نیز چنین است. آن را از هر کجا که قطع کنید دوباره می تواند مستقل باشد و رشد کند. این یعنی مرکز فرماندهی آن در نقطه ای نهادینه نشده است که نقاط دیگر بر مبنای نزدیکی ودوری نسبت به آن ارزش گذاری شوند.
برای دلوز و گتاری، جهان ماهیتی ریزوماتیک دارد. جایی که در آن تفاوت ها روی یکدیگر تا میخورند و تقابلی در کار نیست. این فولد شدن و تا شدن تفاوت ها موجب می شود تا نگاه ان دو به تفاوت از نگاه نشانه شناختی دریدا فاصله بگیرد. آنها جهان را چیزی بیرون از نظام نشانه شناختی زبان می دانند و زبان یعنی جایی که نظم و قانون جهان را کانالیزه و سلسله مراتبی میکند. در جهان ریزوماتیک دلوزی، زنبور عسل ادامه گلی است که روی آن می نشیند. از آن تغذیه میکند و همزمان به گرده افشانی و تولید مثل آن کمک میکند. این امتداد تا خورده تفاوت ها ادامه دارد.