دانلود کتاب Who Killed Palomino Molero?
by Mario Vargas Llosa
|
عنوان فارسی: چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟ |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
کتاب چه کسی پالومینو مولرو را کشت، رمانی جنایی است که در عین حال، همچون دیگر آثار ماریو بارگاس یوسا، نویسنده برنده جایزۀ نوبل، از زیرساخت نقد سیاسی نیز برخوردار است. رمانی که به لحاظ تعلقات عاطفی، خواننده را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد.
کتاب چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟ (?Who Killed Palomina Molero) از داستانهای نیمه بلند ماریو بارگاس یوسا است که در آن دو شخصیت پلیس به دنبال کشف معمای جنایتی هولناک هستند. این دو پلیس در داستانهای دیگر یوسا نیز نقش آفرینی کردهاند. در این داستان، آنها ضمن جستوجوی سرنخهایی برای کشف راز قتل، درگیر روابط میان آدمها میشوند و کمکم همین روابط انسانی، جای سوژه اصلی را پر میکنند و گرههای داستان را ایجاد میکنند.
پالومینو مولرو، جوان برومند خانوادهای فقیر که میتواند به تمام خانوادههایی تعلق داشته باشد که در آمریکای لاتین زندگی میکنند، با آن صدای آسمانی و جذاب به جزای عشقی صادقانه به دختر جناب سرهنگ نیروی هوایی، به گونهای بسیار فجیع و رنجآور کشته و از درخت آویزان میشود.
شایعه چنان قوت میگیرد که هیچکس نه میتواند و نه جرات میکند برای کشف حقیقت پا پیش بگذارد. مردم ساده معمولی چشمشان را به پلیس منطقه دوختهاند. اما ماریوس بارگاس یوسا (Mario Vargas Llosa) با خلق ستوان سیلوا و همکارش لیتوما، بر خلاف آنچه تصور میشود به آرامی خواننده را از معبری میگذراند که تا پایان ماجرا در عین حال که خواننده را در پارادوکس رمزآلود شک و یقین، قرار میدهد، راه را با زیرکی به درون ماجرا باز میکند.
راوی دانای کل است. آنچه نوع روایت را متفاوت میکند، روایت لیتومای گروهبان است که در نقد روایت دانای کل، حدس و گمانهایش را در تحلیل شخصیتها و گاهی پیشبینیهای غیبگویانهاش، به چالش میکشد و در بسیاری موارد، خواننده، از زاویه دید این پلیس زیرک، داستان را تعقیب میکند. همین چندصدایی در روایت است که این رمان را به عنوان یک رمان خوب برگزیده آمریکای لاتین، برجسته کرده است. خواننده، ممکن است در یکی دو فصل اول کمی سردرگم بشود اما شرح تمام جزئیات قتل فجیع پالومینو مولرو، بدان گونه که تحملش بسیار ناگوار میآید، خواننده را با اندوه مرگ غیر انسانی شخصیت اصلی رمان که غایب است، چنان درگیر میکند که دلش نمیخواهد در بازگشایی گره اصلی ماجرا، کوچکترین خللی وارد شود و از اینکه نمیتواند خودش را به درون قصه بکشاند تاسف میخورد.
از یک سوم رمان به بعد، تقریبا موضوع قتل، علت آن، عوامل پدیدآورنده این فاجعه، آمر و اجرا کننده آن بیش و کم، از پس مه صبحگاهی بیرون میآیند. آنچه که ماریو بارگاس یوسا، با ظرافت انجام داده، قوت بخشیدن به همان «حال تاسف» و عدم حضور خواننده، از یکسو و تعمیق شخصیت ستوان از طریق تحلیل دقیق لیتوما و حدس و گمانهایی است که او به خوبی از پس آنها برآمده است.
در بخشی از کتاب چه کسی پالومینو مولرو را کشت میخوانیم:
آلیسیا با همان لحن پیشبینىناپذیر، یعنى خشم آمیخته با تمسخر گفت: «از کلانترى که بیرون اومدین دنبالتون کردم بدون این که بو ببرین. دم دروازه مىخواستن جلومو بگیرن اما تهدیدشون کردم، گفتم به پاپام مىگم. اونوقت گذاشتن رد بشم. حتى صداى منو نشنیدین. تموم حرفهاى زشتى رو که به زبون آوردین شنیدم، حتى نمىدونسین پشت سرتون ایستادهم. اگه حرف نزده بودم هنوز هم داشتم زاغ سیاهتونو چوب مىزدم.»