دانلود کتاب المصباح في التصوف
|
عنوان فارسی: لامپ در عرفان |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
پارهاى از مطالب کتاب:
١ . نقطه، بر سه گونه است: اسودیه، بیاضیّه و احمریّه. اسودیّه، اشاره به ذات است و بیاضیه، به صفات و احمریّه، به خلق؛ ٢ . حروف، داراى تحوّلات مختلفى است؛ ٣ . همه حروف از الف پیدا شدند و الف، در همه حروف، موجود است و حروف، همه، مَظْهر الف هستند و او مُظْهر همه. الف، سرّ استقامت در کلّ اشیاء است؛ ۴ . «خاى» خضر، اشاره است به خط استواء که آن را قول نباشد و«ظاء»، اشاره است به ضبط کل اشیاى مختلفه و«راء»، اشاره است به ربط کل امور؛ ۵ . چون خضر به حقیقت مواصلت رسیده، لذا از تعینات جهات بیرون رفته است؛ ۶ . «طاى» طین، اشاره است به طلوع و«نون»، به نزول و«یاء»، به یقین که واقع است میان طلوع و نزول؛ ٧ . «قاف» قلم، اشاره است به قلم و«لام»، به لوح و«میم»، به ملکوت صفات؛ ٨ . «یاى» یقین، اشاره است به حى و«قاف»، به قیّوم و«یاى» آخرین، به ینبوع حکمت و«نون»، به نبوت؛ ٩ . «الف» اللّه، اشاره است به ابتداى کلّ اشیاء و«هاء»، به انتهاى کل اشیاء و«لام»، اشاره است به جلال؛ ١٠ . هیچ حجابى در راه خداوند سبحان، ماوراى هوا نیست و در ملک خدا، هیچ کسى و هیچ چیزى با خدا جز هوا مقابله نکرده است؛ ١١ . حور عکس روح است؛ ١٢ . شجر طوبى، عالم عقل اکبر است که ثمرهى آن علم است و فهم و فضیلت؛ ١٣ . نقطه، دو است: صغرى و کبرى؛ صغرى، واسطه وجود انسانى شد و کبرى، واسطهى وجود اعیان گشت؛ ١۴ . فساد دل، از پر خوردن است و صلاح آن، از کم خوردن و آهسته خوردن است؛ ١۵ . روح، صورت استواى رحمان است و محلّ تمییز صفات خدا در انسان است و داراى هفت مرتبه است که عبارتند از: روح قدس، روح امین، روح اللّه، روح امر، روح تأیید، روح ملکى، روح قایم؛ ١۶ . عقل، داراى ده مرتبه است و آن، عقل است و لبّ و نُهیَه و حجر و حصاة و معقول و عقل قامع و عقل مرآتى و عقل فانى؛ ١٧ . نفس، صورت فوقیّت خدا و مرتبهى دوم ذات است، چنانکه روح، صورت استوا است و عقل، صورت احاطت و قلب، صورت تجمع همه؛ ١٨ . ایمان، در دل، بر چهار رکن صدق، اخلاص، توکلّ و رضا نهاده شده است، همانطورىکه اسلام، بر چهار رکن حج و زکات و صوم و صلات نهاده شده است؛ ١٩ . در هر یک از عبادات، سرّى نهفته است؛ مثلا وقتى انسان روزه مىگیرد، عنصر نارى او ظاهر مىشود و یکى از حملهى عرش، به نام جبرئیل بر او نازل شده و او قلب وى مىشود؛ ٢٠ . هر گاه حجاب کبر و حسد و حرص و امل برخیزد، نواظر پدید مىآید و در نواظر، ملک فردیّت و وحدت و صمدیّت و تنزیه و تقدیس ظاهر مىشود؛ ٢١ . شمس، صورت عقل اکبر است؛ ٢٢ . محمد و احمد دو اسمند به یک مسمّى ظاهر گشتهاند، در اول زمان، به اسم محمّدى پیدا گشت و مردم را از دنیا به عقبى دعوت کرد و در آخر زمان، به اسم احمدى پیدا شده و مردم را از عقبى به مولى دعوت مىنماید؛ ٢٣ . خاتم انبیا و خاتم اولیا، از یک صنعند و منشأشان یکى است؛ ٢۴ . چشم ابلیس، جسم آدم دید، نه جوهر آدم. او، مغرور به نفس خود و مسرور به طاعت بىجان خود بود، لذا از مقام قرب محروم گشت؛ ٢۵ . معنى لعنت، بُعْد باشد و بُعْد، آن است که چشم او جسم را بیند و از دیدن جان محروم باشد؛ ٢۶ . حقیقت عدم، عدم ادراک است وگرنه، همه، وجود است و عدم، خود نیست و«نیست» را چگونه وجود باشد؛ ٢۶ . شیخ را شمال، همچون یمین است و تحت، همچون فوق؛ ٢٧ . سرمد بحر وحدت، دائما در تلاطم است و موج برمىآورد و از هر موجى، فوجى پیدا مىشود؛ ٢٨ . رحمت عام، ریح است و ماء و نار و تراب و شامل ظواهر همه اشیاست و باطن این چهار عنصر، چهار جوهرند که آنها واسطهى مدار و قرار حقیقت انسانى هستند؛ ٢٩ . ذات، مرتبهى دوم وجود است، چنانکه نفس، مرتبهى دوم ذات است و به اشکال علویات و سفلیات، شکل گرفته است؛ ٣٠ . سالک راه حقّ، چون قصد خانهى حقیقى کند، باید روى به حقیقت حجاز کند و پشت بر عالم مجاز آورد و به سخن هر دلیلى علیل ذلیل در چاه نرود؛ ٣١ . شب قدر بسیط روز سرّ وحدت است بر شب کثرت و شب کثرت صورت تفرقه جمعیّت و وحدت است؛ ٣٢ . در عالم انسان، شب و روز، عبارت است از خفاء و ظهور و ظلمت و نور و تفصیل و اجمال و علم و جهل؛ ٣٣ . منصوب، حامل قرآن است، چنانکه محبوب، حامل فرقان است؛ آنچه متصل است به روح نبى، آن را قرآن و آنچه به روح ولى مربوط است، فرقان خوانند؛ ٣۴ . چون ساعت قیامت فرامىرسد، مردهدلان از بوى جان جانها زنده شوند و سر از خاک طبیعت برآورند و اراضى نفوس، در حرکت آید و هر چه دارد از کنوز معارف و معانى، همه از غیب جنان به شهادت لسان آورد؛ ٣۵ . همهى موجودات در غیب غیوب علم قدیم، موجود بودند؛ ٣۶ . آن ملکى که زمین را برداشته است، عبارت است از قوّت قدیمهى ازلى؛ ٣٧ . ملک، عبارت است از نفس نبوّت در عین و بناى عظیم هم اوست و از روى حروف«میم» ملک، مکتوب است و مراد و«لام»، لوح معاد و«کاف»، کنه کلام ربّ عباد؛ ٣٨ . حجر، نام عقل اکبر است و«حاى» آن، به حیات و«جیم»، به تجلیهى سبحانى و«راء»، به ربّ الارباب اشاره است؛ ٣٩ . آنکه قایمه عرش بر ثرى است، عرش معدن علم حقّ است و اشارت است به علم روحى و شهادت؛ ۴٠ . شین«شجر»، اشاره است به شهادت و«جیم»، به جنّت جمال وجه و«راء»، به رضوان اکبر و«سه نقطهى شین»، اشاره است به روح اللّه و روح القدس و روح الامین؛ ۴١ . قوّت، چیزى را از عدم بیرون آورده و آن را جسمانى مىکند و مىراند تا منتهاى بَدْو؛ ۴٢ . حقیقت عصا، علم مطلق است؛ ۴٣ . عدل، آن است که علم را آیینهى جمال جلال باکمال سازى تا محل عکس نفس لاهوت باشد؛ ۴۴ . کلام، در مقام تلوین است و رؤیت، در مقام تمکین؛ ۴۵ . بدان که منکر و نکیر که در قبر قالب انسان در سؤالند و جواب، سؤال، صورت منکر است و نکیر و جواب، صورت مبشر است و بشیر؛ ۴۶ . روح، سه حرف است: «را» است و«واو» و«حا»؛ «حا»، تقدیر حقیقت اوست در حروف و الواح، «را»، تقدیر رجوع اوست از خلق به حق در رسل و ملایکه و انبیا و«واو»، تقدیر وجود است در وجود ولایت؛ ۴٧ . عقل، از روى ترکیب حروف، اشاره است به عقل و قدرت و ارادت و همچنین اشاره است به عدل و قول و فعل؛ ۴٨ . «قاف» قلب، قوّت است و قدرت و قرار، «لام» آن، لقاء و لبّ و حول و«باى» آن، برّ است و بار و بحر معانى و درر اسرار؛ ۴٩ . ملائکه، در کسوت طیر ابابیل، اصحاب فیل را، {/«کعصف مأکول»/} گردانیدند و بیت اللّه، محروس و محفوظ و مصون ماند؛ ۵٠ . محمد(ص)، همچنانکه از روى باطن، معنى بود در ملائکه، از روى ظاهر، معنى است در همه خلایق؛ ۵١ . «الف»، مرکّب از سه نقطه است و آن، اشاره است به سمع و بصر و علم؛ ۵٢ . انبیا، خلق را از دنیا به عقبى مىخوانند و اولیا، از عقبى به مولى.