دانلود کتاب اوژنی گرانده
|
عنوان فارسی: اوژنی گرانده |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
در شهر سومور باباگرانده سختگیر، بشکهساز سابق، در پرتو سلسلهای از سوداگریهای موفقیتآمیز ثروتی اندوخته است که با خستی بیپروا و ددمنشانه افزایش میدهد. خواننده به آغوش خانوادهای برده میشود که نانون مستخدمه وفادار، و همسر بیاراده گرانده و دختر او، اوژنی جوان را در برمیگیرد.
اوژنی دختری است که زیبایی جذاب و روح نجیب و لطیفی دارد و حرص و طمع دو خانواده بزرگ وابسته به بورژوازی شهر –یکی خانواده کروشو و دیگر خانواده دگراسن - به امید ازدواج با این وارث بسیار توانگر باباگرانده در پیرامون او معرکهای به راه انداخته است. در همان شب زادروز اوژنی که فرصتی برای برگزاری جشن مختصری که خانواده گرانده پدیدآورده است، غفلتاً شارل گرانده، جوانی پاریسی که در میان تجمل و بطالت بزرگ شده است، از راه میرسد. پدر این جوان که برادر باباگرانده بوده، به دنبال چهار میلیون فرانک ورشکستگی، مغز خود را با گلوله پریشان کرده است. خسیس پیر از مرگ او به وسیله نامهای آگاه میشود که ضمن آن برادرش خواهش کرده است که مواظب امور تصفیه اموالش باشد و وسایلی برای پسرش فراهم بیاورد تا بتواند برای آزمودن بخت خود به هندوستان برود. در ظرف چندروزی که این جوان مصیبتزده در خانه باباگرانده میگذراند، در دل اوژنی عشق عمیقی به پسرعمویش پدید میآید، عشق حقیقی بزرگی که چنین مینماید در دل متأثر شارل نیز پدید آمده است. سپس جوان رهسپار سفر میشود، اما پیش از عزیمت سوگند وفای جاودانی میخورد.
این قسمت، که بخش اول باشد، بهترین بخش کتاب است: قهرمانهای داستان برجستگی بینظیری دارند، قضایا به هم درمیآمیزند و به وجهی منطقی بسط مییابند و عشق اوژنی با چنان درجهای از دقت و لطافت وصف میشود که شاید بالزاک هرگز دیگر به آن نرسیده باشد. بقیه چیزی جز نتیجه داستان، سرگذشت اوژنی نیست؛ سرگذشتی که تماماً تابع بخش نخست داستان است و سیمای متعارف خسیس، یعنی شخصیت پدر که رفته رفته اهمیتی مخوف پیدا میکند، با آن در تقابل است. پیرمرد آگاه میشود که دخترش، به هنگام عزیمت پسرعمویش، همه گنجینه کوچکش را به او داده است و آنگاه دختر را به معنی دقیق و حقیقی کلمه در اتاقش زندانی میکند و تا زمانی که مرگ همسرش را نزدیک ندیده است، با او آشتی نمیکند. این آشتی هم در آن موقع، به سائقه ترحم و همچنین به سائقه نفعپرستی صورت میگیرد، چه بیم دارد که مبادا اوژنی در مقام مطالبه ارثیههایی که به او میرسد برآید. با این همه شارل از احوال خود خبری نمیدهد، اما اوژنی به عشق رؤیایی خویش وفادار میماند. باباگرانده که دیگر هشتاد ساله شده است، به تدریج ثروت بیکرانش را به دست دخترش میسپارد. اکنون میتواند بمیرد (اینجاست که مشهورترین واقعه داستان اتفاق میافتد، و شرح واقعه مرگ پیرمرد قطعهای به وجود میآورد که به راستی قطعه منتخبی برای جنگها میتواند باشد؛ پیرمرد بر لب گور، سرانجام تصمیم میگیرد که طلایی را که دارد به دست دخترش بسپارد و با این همه در همان دم مرگ به دخترش میگوید: «حساب همه چیز را در آن دنیا باید به من بدهی»).