دانلود کتاب The Road to Serfdom: Text and Documents--The Definitive Edition (The Collected Works of F. A. Hayek, Volume 2)
by F. A. Hayek
|
عنوان فارسی: راه بردگی: متن و اسناد و مدارک - نسخه نهایی (مجموعه آثار F. هایک، جلد 2) |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
کتاب راه بندگی به روایت کاریکاتور اثر فردریش فون هایک را میتوان نخستین نقد منسجم لیبرالها از همهی اشکال مداخلهی دولت در اقتصاد، اعم از مداخله فاشیستی و سوسیالیستی به شمار آورد که هنوز هم اعتبار خود را حفظ کرده است.
هنگام نگارش کتاب راه بندگی به روایت کاریکاتور (The road to serfdom in cartoons)، زمزمهی پایان جنگ جهانی دوم شنیده میشد؛ به همین علت هایک کوشید اهمالهایی را که به پیدایش رژیمهای موسولینی، هیتلر و استالین انجامیده بود توصیف کند و به آیندگان هشدار دهد که بار دیگر به چنین بلاهایی دچار نشوند. او به این هدفش رسید و کتابش هر چند با تأخیر، مقبولیت فراگیری یافت و حتی از دهه 1980 به بعد الگوی برخی سیاستمداران از جمله رونالد ریگان و مارگارت تاچر قرار گرفت. آن چیزی که در دهههای اخیر به «انقلاب محافظه کاری» آمریکا و انگلستان مشهور شده، در واقع میوهی آن نهالی است که هایک در سال 1944 و با انتشار راه بندگی کاشت.
مطابق تفسیری که فردریش فون هایک (Friedrich von Hayek)، در این کتاب ارائه میکند، بین فاشیسم، نازیسم، کمونیسم و دیگر اشکال مداخله دولت در زندگی شهروندان، تفاوتی نیست. فاشیسم برخلاف آنچه سوسیالیستها میگویند نتیجهی قهر نظام سرمایهداری و رقابت نیست، بلکه دقیقاً نتیجهی مداخلهی دولت است. اینکه دولت برای دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان مداخله کند یا برای بیشتر کردن سود کارخانهداران و بانکداران و بازرگانان، فرقی نمیکند. نتیجهی اولی میشود استبداد کمونیستی مشابه آنچه در روسیه پس از انقلاب 1917 رخ داد و نتیجهی دومی میشود نظامهای فاشیستی و نازیستی ایتالیا و آلمان. ماهیت همهی این رژیمها یکی است و تفاوت آنها فقط در صورتهای ایدئولوژیک و سیاسی است. راه بندگی به روایت کاریکاتور بیان تصویری این تفسیر است.
در بخشی از کتاب راه بندگی به روایت کاریکاتور میخوانیم:
هیتلر و باند او آلمان را با خشونت، بیرحمی، کشتار و جنایت تسخیر کردند. اما آموزههای نازی مدتها پیش از غلبه آنها بر آلمان، بر اذهان مردم چیره شده بود. گروه بزرگی از ملت آلمان بدون مواجهه با خشونت و زور، خودشان داوطلبانه به ناسیونالیستهای مبارزهطلب پیوسته بودند.
اگر هم هیتلر موفق به برقراری دیکتاتوری نمیشد، کس دیگری این کار را میکرد. مدعیان این عرصه که هیتلر آنان را به محاق کشاند، پرشمار بودند: کاپ، ژنرال لودندروف، سروان ارهارت، سرگرد پاپست، فورشتات آیشریخ، اشتراسر، و بسیاری مدعیان دیگر. چیزی سد راه هیتلر نبود و به همین علت رقبای آزمودهتر و شریفتر خود را شکست داد.
نازیها بدان جهت بر آلمان مسلط شدند که با مقاومت کافی از سوی روشنفکران مواجه نشدند. اگر بریتانیا و آمریکا پس از سقوط فرانسه، جانانه دربرابر هیتلر نمیایستادند، رژیم نازیها همه جهان را تسخیر میکرد.
نقدهایی که در زمان نازیها از برنامههای آنها میشد، راه به جایی نبرد. معاصران نازیها سرشان گرم آرایههای آموزه نازیها بود و هرگز باب مباحث جدی درباره سرشت تعالیم ناسیونال سوسیالیسم گشوده نشد. علت چنین غفلتی کاملا روشن است. ایدئولوژی نازیها با ایدئولوژیهای اجتماعی و اقتصادی مقبول آن زمان تفاوتی نداشت. تفاوت فقط در نحوه به کار گرفتن این ایدئولوژیها برای حل مسائل آلمان بود.