دانلود کتاب Letters of Rainer Maria Rilke, 1892-1910
by Rainer Maria Rilke
|
عنوان فارسی: نامه های راینر ماریا ریلکه، 1892-1910 |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
نامه ی شما تازه به من رسیده است. از اعتماد تامّی که نسبت به من ابراز داشته اید و نزد من گرانبهاست سپاسگزاری می کنم و جز این کاری از من بر نمی آید. درباره ی چگونگی شعرهای شما چیزی نمی گویم زیرا هیچ اهل بحث و انتقاد نیستم. از این گذشته برای دریافتن هنر از بحث و انتقاد بدتر چیزی نیست. زیرا نتیجه ای که از انتقاد به دست می آید همیشه اشتباهاتی است که کم یا بیش به حقیقت نزدیک است. همه ی امور، بخلاف آنچه می گویند، دریافتنی و گفتنی نیست. آنچه روی می دهد بیان ناپذیرست و در عالمی می گذرد که هرگز پای سخن بدانجا نرسیده است، و بیان ناپذیرتر از همه چیز آثار هنری است؛ این وجودهای نهانی که عمر جاودان دارند زندگانیشان با عمر گذران ما تماسی می یابد.
بر این گفتار چیزی نمی افزایم جز اینکه در شعرهاتان چندان نشانی از خود شما نیست. البته جوانه های شخصیت در آنها دیده می شود. اما هنوز ضعیف و پنهان است. این نکته را خاصه از شعر آخرین شما که عنوانش «روان من» است دریافتم. آنجا به نظر می رسد که بعضی خصائص شما قصد جلوه گری دارد و در سراسر شعر «خاطب به لئوپاردی» یک نوع خویشاوندی میان شما و آن امیر خلوت نشین دیده می شود. با اینهمه هیچ یک از شعرهای شما، حتی شعر آخرین و قطعه ی «خطاب به لئوپاردی» قائم بذات نیستند و استقلالی ندارند. نامه ی مهرآمیز شما نیز که همراه این شعرها بود نقصهائی را بر من آشکار کرد که در خواندن اشعار دریافته بودم و نمی توانستم نامی بدانها بدهم.
از من می پرسید که شعرهای شما خوب است یا نه؟ این نکته را از من می پرسید و حال آنکه پیش از من از دیگران پرسیده اید. شعرهای خود را به مجله ها می فرستید و آنها را با شعر دیگران می سنجید و چون بعضی روزنامه ها از نشر مشقهای شعری شما خودداری می کنند غمگین می شوید. از این پس، چون به من اجازه داده اید که شما را رهنمائی کنم، تمنی دارم که از همه ی این کارها خودداری کنید. نظر شما به خارج متوجه شده و همین نکته است که بخصوص باید از آن بپرهیزید، هیچکس نمی تواند شما را پند بدهد یا راهنمائی کند، هیچکس! برای رسیدن به مقصود یک راه بیش نیست. در خود فرو بروید و احتیاجی را که موجب نوشتن شماست جستجو کنید. ببینید که آیا این احتیاج در ژرفیهای دل شما ریشه دارد؟ از ته دل پیش خود اعتراف کنید که اگر شما را از نوشتن باز می داشتند می مردید؟ خاصه این نکته را، در آرام ترین ساعت شب خویش، از خود بپرسید که «آیا راستی من از نوشتن ناگزیرم؟» در دل خود بکاوید و صمیمانه ترین پاسخ را از آن بجوئید. اگر می توانید پیش چنین پرسش متینی دلیرانه بایستید و بسادگی و جرأت بگوئید «آری، ناگزیرم» آنگاه زندگانی خویش را بر وفق این احتیاج مرتب کنید. زندگانی شما، تا بیهوده ترین و تهی ترین دم آن، باید نشانه و شاهد چنین شوقی باشد. پس به طبیعت نزدیک شوید. بکوشید، تا چنانکه گوئی آدم نخستین هستید، از آنچه می بینید، از آنچه با آن و در آن زیست می کنید، از آنچه دوست دارید، و از آنچه گم کرده اید سخن بگوئید. شعر عاشاقانه نسرائید. نخست از این مضمون ها که پر معمول و بازاری است بپرهیزید؛ زیرا دشوارترین مضامین همین هاست. آنجا که نمونه های باستانی کامل و عالی فراوان است شاعر خصائص خویش را نمی تواند جلوه بدهد مگر آنگاه که طبعش به منتهای قوت و پختگی برسد. پس از موضوعهای کلی بگریزید و مضمونهائی را که زندگانی روزانه ی خودتان به شما می دهد اختیار کنید. از غمهای خویش و آرزوهای خوش، از اندیشه هائی که به شما روی می آورد و از ایمانی که به جمالی دارید گفتگو کنید؛
ببینید که آیا این احتیاج در ژرفیهای دل شما ریشه دارد؟ از ته دل پیش خود اعتراف کنید که اگر شما را از نوشتن باز می داشتند می مردید؟ خاصه این نکته را، در آرام ترین ساعت شب خویش، از خود بپرسید که «آیا راستی من از نوشتن ناگزیرم؟»
و از همه ی اینها به زبان دل، به متانت و راستی و فروتنی سخن بگوئید. برای بیان معانی خویش چیزهائی را که پیرامون شماست و صورتهائی را که در خیال شماست و اجزائی را که در خاطرات شماست به کار ببرید. اگر زندگانی روزانه ی شما در نظرتان حقیر می نماید تهمت ناچیزی بر آن نبندید. تهمت بر شماست که چندان شاعر نیستید تا جمال و جلال آنرا دریابید. پیش هنر آفرین هیچ چیز و هیچ جا ناچیز و سرسری نیست. اگر نیز در زندانی باشید که دیوارهای آن راه همه ی اصوات دنیا را بر شما بسته باشد، آیا باز دوران کودکی که ثروتی شاهوار و گرانبها و گنجینه ی یادهاست برای شما نمانده است؟ پس اندیشه ی خود را به سوی آن متوجه کنید؛ بکوشید تا تأثرات این گذشته ی دور را از ته دریای فراموشی برآورید. شخصیت شما قوت خواهد گرفت و خلوت شما چندان وسعت خواهد یافت که پناهگاه سپیده دم بشود و غوغای بیرون هرگز در آن راه نیابد؛ و اگر در این بازگشت به خویش و نزول در عالم درونی، شعری به وجد بیاید آنگاه دیگر در پی آن نمی روید که مجله ها را به کار خود متوجه کنید؛ دیگر در این اندیشه نخواهید بود که ارزش آنرا از کسی بپرسید؛ زیرا که آنرا ملک طبیعی خود دانسته مانند جزئی و وجهی از زندگانی خویش عزیز خواهید داشت. هنر چون زاده ی احتیاجی باشد همیشه خوب است. چگونگی پیدایش هنرست که ارزش آنرا تعیین می کند و جز این مشخصی در میان نیست. بنابراین، آقای عزیزم، من پندی جز این نمی توانم به شما بدهم که در خود فرو بروید. ژرفیهائی را که زندگانی شما از آنجا سرچشمه می گیرد بکاوید. پاسخ این پرسش را که آیا باید شعر بگوئید یا نه از آنجا خواهید شنید. این پاسخ را درست بشنوید و آنرا تعبیر و تفسیر نکنید. شاید نتیجه آن بشود که هنر شما را طلب کند. آنگاه باید این سرنوشت را با همه ی سنگینی و عظمت آن تحمل کنید بی آنکه هرگز در پی پاداش خارجی باشید. زیرا هنر آفرین باید برای خود عالمی باشد که همه چیز را در خویش و در آن قسمت از جهان که وابسته ی به اوست بیابد.
بسا نیز ممکن است که از این نزول در خویش، در خلوت خویش، این نتیجه حاصل شود که دست از شاعری بردارید (به گمان من برای آنکه کسی از نویسندگی چشم بپوشد همین بس است که بداند بی نوشتن هم می تواند زندگی کند) در این حال نیز این غواصی، که شما را بدان می خوانم، بی سود نخواهد ماند زیرا در هر حال راههای زندگانی خویش را خواهید یافت. من بیش از آنچه در بیان بگنجد آرزومندم که این راهها برای شما وسیع و آسان و سعادتبخش باشد.
بیش از این چه می توانم بگویم؟ گمان می کنم همه ی نکته های مهم را بیان کرده ام. مراد من از این گفتار آن بوده است که شما را نصحیت کنم تا بدانگونه که طبیعت شما را می پرورد بروئید. اگر نظر خود را به خارج معطوف کنید و پاداشی را که تنها احساسات صمیمانه ی شما در آرام ترین دم می تواند به شما بدهد از خارج چشم داشته باشید جریان تکامل خویش را بر هم زده اید...
شعرهائی راکه از سر مهر برای من فرستاده بودید پس می فرستم و باز از اعتماد دوستانه و بی آلایش شما سپاسگزاری می کنم.