دانلود کتاب چشم در برابر چشم
|
عنوان فارسی: چشم در برابر چشم |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
يك نيمكت بزرگ با پشتي مجلل، و آن طرف پشتي تختي است ناپيدا، براي استراحت. پرده كه باز ميشود، صحنه خالي است. چند لحظه بعد، دو پاي بزرگ بالاي پشتي ظاهر ميشود، و بعد صداي يك دهن دره بلند، و به دنبال، هيكل خپله و چاق حاكم كه آرام بلند شده، همه چيز بخود بند كرده، سپر، حمايل، شمشير، كمان، و يك طپانچه قديمي. دوباره يك دهن دره، چشمان پف كردهاش را ميمالد و چند مشت به سينه ميزند، با تنبلي ميخزد و خود را روي نيمكت مياندازد، لوازم و اشيايي را كه به خود بند كرده، امتحان ميكند، خاطر جمع ميشود، يك مرتبه انگار به خود آمده با سوءظن اطرافش را نگاه ميكند، به فكر ميرود، چند لحظه اين چنين ميگذرد، حاكم خم شده طرف راست را نگاه ميكند و سوت ميزند، خبري نيست، خم شده، طرف چپ را نگاه ميكند و سوت ميزند، خبري نيست. با صداي بلند فرياد ميزند: «هي!» خبري نيست، بلند ميشود و با صداي بلندتر: « هي، هي!». چيزي در زير نيمكت ميجنبد، حاكم زانو ميزند و پرده را بالا ميبرد و با فرياد.
(حاكم:) او هوي خرس گنده، مرتيكه الاغ، كثافت بوگندو!
صداي دهن دره از زير نيمكت.
آهاي گامبوي گردن گلفت بيخاصيت، دِ بيا بيرون!
تخماقي به زير تخت حواله ميكند. چند لحظه بعد جلاد چهار دست و پا را از زير تخت بيرون ميآيد. با قيافه پر خورده و پر خوابيده. همان لباسهاي رنگ وارنگ حاكم را به تن دارد، منتهي شلختهتر و با ساز و برگ فراوانتر. يك مشت ساطور و چاقو و قمه و تخماق و خرت و پرت ديگر به خود بسته. تا از زير نيمكت بيرون ميآيد، چند مشت به سينه ميزند و دهن دره بلندي ميكند. خان فرياد ميزند.
دهي! مرتيكه بي همه چيز! بيدار شود!
جلاد به خود ميآيد و سر و وضعش را مرتب ميكند و لبخند ميزند.