دانلود کتاب خانواده تیبو جلد چهارم
|
عنوان فارسی: خانواده تیبو جلد چهارم |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
کتاب پنجم: سورلینا ژاک در این مدت، داستانی به نام « سورلینا » نوشته و در مجله ای چاپ کرده. آنتوان با خواندن این داستان پی می برد که ژاک عاشق ۲ نفر است: یکی ژنی خواهر دانیل، و دیگری ژیز، دختری که آقای تیبو از کودکی به خانه خود آورده بود و ژاک و آنتوان به او به چشم خواهرشان می نگریستند. آنتوان در خلال همین داستان می فهمد که علت رفتن ژاک دعوایی بوده که با آقای تیبو کرده و در آن دعوا عشقش را به ژنی پروتستان به پدرش گفته. آنتوان با اطلاع پیدا کردن از مسائل زندگی ژاک، به لوزان سوئیس می رود و ژاک را پیدا می کند و با اصرار به پاریس برمی گرداند. ژاک به خانه می آید اما آن دو برادر پس از رسیدن به خانه، با خبر مرگ پدرشان مواجه می شوند. کتاب ششم: مرگ پدر در این فصل، نویسنده با قلم توانایش، ما را با ماجرای دردناک و غم انگیز مرگ آقای تیبو همراه می کند واین فصل یکی از جذاب ترین بخش های کتاب است که در آن سرنوشت دردناک بشری به دقت و ظرافت به تصویر کشیده می شود. کتاب هفتم: تابستان ۱۹۱۴ در این فصل، عمده حوادث درباره ژاک است. ژاک پس از مرگ پدرش دوباره به سوئیس برمی گردد و به یک گروه « جهان وطن » می پیوندد. در این فصل، نویسنده ما را به قلب عقاید و خواسته ها و مبارزات مردم سراسر اروپا می برد. اولین موضوع محوری در این زمان، وقوع جنگ پرولتاریایی آینده است، اما بعد از قتل ولیعهد اتریش، سایه جنگ وسیعی در سراسر اروپا افکنده می شود . در این شرایط، ژاک برای انجام ماموریتی به وین می رود و در جریان این سفر، این خطر را درک می کند اما دولت ها در غفلت کامل به سر میبرند و هنوز این خطر را احساس نکرده اند. ژاک شروع به تلاش برای جلوگیری از وقوع این جنگ می کند. در این راستا سفر کوتاهی به پاریس می کند و سعی می کند که برادرش، آنتوان را با خود همراه کند، اما بار دیگر دو برادر به اختلاف نظر می رسند؛ آنتوان تمام زندگیش را وقف حرفه اش کرده و در پزشکی تا مرز جاه طلبی رسیده. ژاک در این سفر خبر مرگ پدر دانیل و ژنی را می شنود. این مرد که معاملات غیر شرافتمندانه ای کرده، ورشکست شده و در نهایت خود را کشته بود. سایه جنگ هر روز پر رنگ تر از روز قبل می شود و ژاک که تنها مانده، مدام در تلاش براي جمع کردن نیرویی برای خود و جلوگیری از وقوع جنگ است. در این زمان پر اضطراب، ژاک یک شب را با ژنی در دفتر روزنامه « اومانیته » می گذراند. با از هم پاشیده شدن اتحاد سوسیالیست ها، سرانجام جنگ اعلام می شود. منسترل، رهبر حزب سوسیالیست و ژاک هنوز معتقدند که می توان جلوی جنگ را گرفت. ژاک اعلامیه ای برای دعوت رزمندگان به ترک جنگ می نویسد و در هزاران نسخه چاپ می کند و با منسترل سوار هواپیمایی می شوند و بالای خطوط جبهه جنگ می روند تا اعلامیه ها را بر سر سربازان دو طرف بریزند. وقتی به خطوط جبهه جنگ می رسند، موتور هواپیما خاموش می شود و هواپیما سقوط می کند و اعلامیه ها از درون آن بیرون ریخته می شوند. در جرایان سقوط هواپیما، منسترل در جا می میرد اما ژاک چند ساعتی زنده می ماند و نهایتا توسط فرانسویان کشته می شود . کتاب هشتم: سرانجام در این فصل به سال ۱۹۱۸ می رویم؛ زمانی که جنگ جهانی اول به پایان رسیده است. آنتوان بر اثر استنشاق گاز شیمیایی معلول شده و در درمانگاهی در فرانسه، تحت معالجه است. وی چند روزی از بیمارستان مرخصی می گیرد و به مزون لافیت باز می گردد. آنتوان در این سفر، تمام شخصیت های اصلی کتاب را دوباره ملاقات می کند. دانیل در جنگ تیر خورده و ناقص العضو شده است. ژنی را هم می بیند که سرگرم کردن ژان پل پسرش است. این پسر از ژاک برای او باقی مانده بود و ژاک هرگز نفهمیده بود که ژنی پسری از او دارد. آنتوان از دیدن ویژگی های خاص ژاک در فرزندش، بسیار تعجب کرد و احساس کرد که ژاک بار دیگر در وجود پسرش به دنیا آمده است . ژیز هم با ژنی زندگی می کرد و در بزرگ کردن ژان پل به او کمک می کرد . آنتوان به بیمارستان برمی گردد و با درک مرگ قریب الوقوعش، ژان پل، تنها باز مانده خانواده اش را مظهر بقای خود تصور می کند و شروع می کند برای او، یادداشت های روزانه ای می نویسد. آنتوان در این یادداشت ها، اوضاع بیماری پیشرونده خودش و درس هایی که از زندگی گرفته است را می نویسد و کم کم با برادری که هرگز نتوانسته بود روحیه اش را بشناسد، احساس نزدیکی می کند.