دانلود کتاب خانواده تیبو جلد سوم
|
عنوان فارسی: خانواده تیبو جلد سوم |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
کتاب سوم: فصل گرم ژاک که از زمان ترک ندامتگاه، تحت تعلیمات معلم های خصوصی بود که آنتوان برای او می گرفت، در ابتدای این فصل، در امتحان دانشسرای عالی پذیرفته می شود. روابط ژاک و دانیل هم مثل همیشه ادامه دارد. دانیل حالا راهی را که پدرش پیش گرفته بود آغاز کرده؛ او ژاک را به محافل شراب و عیاشی و هوسبازی می برد. خود دانیل با همه زنان این مکان ها آشناست و روابط نزدیکی دارد. در رفت و آمد های ژاک با خانواده دانیل، ژاک کم کم متوجه علاقه اش به ژنی، خواهر دانیل می شود. شبی، زمانی که آن دو با هم تنها بودند، ژاک علاقه و حسش را نسبت به ژنی به او می گوید؛ ژنی که از این علاقه ژاک به خودش به شدت می ترسد، او را از خود می راند. در این زمان، شبی، آنتوان را به بالین دختر بچه ای می خوانند. دختر در خیابان تصادف کرده بود و دچار جراحات وسیعی شده بود. آن شب، آنتوان، با کمک دختری به نام « راشل » که همسایه دختر بچه بود، به دختر کمک کرد و در کمال نا باوری، به او زندگی دوباره بخشید. از این شب به بعد، آنتوان و راشل با یکدیگر ارتباط برقرار کردند. راشل، دختری زیبا و مرموز بود؛ آنتوان به سختی توانست از گذشته راشل، اطلاعاتی کسب کند. راشل دختری داشته که مرده بود، از طرفی دیگر، راشل مدت ها با مردی در ارتباط بوده که برادرش را کشته و راشل سال ها بازیچه این مرد مرموز بوده است. راشل و آنتوان روز های بسیار خوبی را با هم می گذراندند ؛ تا این که، مرد مرموز زندگی راشل، بار دیگر او را می خواند و راشل، آنتوان را که مدت ها بود با او در پاریس زندگی می کرد، ترک نموده و به آفریقا ميرود تا به مرد مرموز بپیوندد. با رفتن راشل، که ضربه سختی برای آنتوان بود، او بار دیگر به خانه خود برگشت. در طول مدتی که آنتوان با راشل زندگی می کرد، تمام زندگیش با او بود و از مسائل دیگر دور افتاده بود. زمانی که به خانه بازگشت، متوجه شد که ژآک دوباره خانه را ترک گفته؛ اما این بار پدرشان کمکی نتوانست به او بکند و اظهار بی اطلاعی کرد. رفتن ژاک همه را سخت ناراحت کرده بود . کتاب چهارم: طبابت در این بخش چند سال بعد از رفتن ژاک به تصویر کشیده می شود. در این جا، نویسنده قدری به زندگی آنتوان پرداخته و وی در خلال طبابت آنتوان، درباره زندگی و احساسات و عواطف انسان ها صحبت کرده و با موشکافی آنتوان و شیوه زندگی و طبابت او، تصویری از دیدگاه خود درباره زندگی، به خواننده داده است. پدر آنتوان و ژاک مریضی لاعلاجی می گیرد و آنتوان از لحظه تشخیص بیماری، متوجه می شود که پدر روز های آخر عمرش را سپری می کند. در این میان نامه ای خطاب به ژاک، برای آنتوان فرستاده می شود که آنتوان از آن در می یابد که برادرش، ژاک زنده است. آنتوان به سراغ نویسنده نامه، ژالیکور، می رود و از گفته های او محل زندگی ژاک را پیدا می کند