دانلود کتاب بینوایان جلد اول
|
عنوان فارسی: بینوایان جلد اول |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
کتاب بینوایان به قلم ویکتور هوگو، دوره مهمی از تاریخ فرانسه را در قالب یک داستان عاشقانه روایت میکند. ویکتور هوگو بیش از سی سال درگیر خلق کتاب بینوایان، این شاهکار عظیم بوده است. او برای خلق این اثر تمام قریحه شاعرانگی، هنر نویسندگی و تمام برداشتهای اخلاقی خود را از جامعه و تاریخ در این کتاب آورده و اثری آفریده که برای تمام بشریت تا همیشه راهنمای اخلاق است. شما میتوانید این کتاب را بارها و بارها مطالعه کرده و با هر بار مطالعه ره توشهای از اخلاق، انسانیت، شرافت، پاک نهادی، گذشت و وظیفه شناسی به دست آورید. کتاب بینوایان شما را گرفتار تار و پود اندیشههای تابناک نویسنده میکند تا حدی که نمیتوانید کتاب را زمین بگذارید. در ترجمهی کتاب سعی شده است اصالت نوشتار هرگونه نقل شیوه تغزلی نویسنده به بهترین شکل در قالب زبان فارسی درآید. به علاوه در حد امکان با بهرهگیری از واژگان زیبای فارسی، درخشش متن کتاب را برای شما دو چندان میکند. بینوایان بیانگر نقدهای کوبندهی ویکتور هوگو به بی عدالتی، فقر و فساد اقتصادی، حکومتی و اجتماعی فرانسه است. ژان والژان به دلیل دزدیدن فقط یک قرص نان، 19 سال از زندگیاش را در زندان گذرانده و پس از آزادی، زمانی که به دنبال یک سرپناه است به کلیسای جامع میرسد. در آنجا ظروف ارزشمند اسقف میریل نظر ژان والژان را به خود جلب میکند و به سرقت یکی از آنها دست میزند. هنگامی که پلیس او را دست بسته به کلیسا باز میگرداند او آن ظرفها را هدیهای از طرف کلیسا میخواند و این عشق مسبب آغاز تحول ژان والژان است.سالها بعد که او یک شهردار شده است سر راه یک زن بینوا و به معنای واقعی بد اقبال و دخترش کوزت قرار می گیرد و این در حالی است که به خاطر یک خطای کوچک دیگر در جوانی، درست پس از خروج از کلیسا هنوز به سختی تحت تعقیب است. این اغراق در بیان تعقیب سرسختانه اوج اعتراض ویکتور هوگو به به بی عدالتی و فساد حکومتی را نشان میدهد. بخشی از کتاب بینوایان (جلد اول) چند دسته از افراد گارد امپراتوری، که در سیلان فرار همانند تخته سنگ هایى استوار به جا مانده بودند تا شب هنگام همچنان محکم ایستاده و دست از پایدارى بر نمىداشتند. اما فرا رسیدن شب مرگ را نیز همراه داشت. آنها در میانه دو تاریکى، شب و مرگ، بدون تزلزل و تردید برجا مانده، هراسى از اینکه تاریکى شب و مرگ آنها را دربرگیرد نداشتند. هنگها از هم جدا شده بودند و ارتباط آنها با ارتش فرو پاشیده، قطع شده بود. هر یک به تنهایى آماده مرگ بودند. بخشى از آنان در بلندیهاى رُوُسوم و عدهاى دیگر در دشت مون سن ژان گرد آمده و در آن گوشه، با آنکه تاریکى شکست و ترس بر همه سایه افکن بود، با شجاعت جان مىباختند. پیروزىهاى اولم، واگرام، ینا و فریدلند در وجودشان جان مى باخت. شباهنگام، ساعت نه در پایین فلات مون سن ژان، تنها یکى از این دستههاى مقاوم بر جا ماند، افراد این دسته با وجود آنکه توسط سربازان دشمن محاصره شده بودند و توپخانه بر سرشان آتش مىریخت. تسلیم نمىشدند و به جنگ ادامه مىدادند. افسرى به اسم کانبرون که چندان نام و نشانى هم نداشت، هدایت آن دسته را داشت. هر بار که توپخانه به سرشان آتش مى ریخت، چند نفرى از پا در مىآمدند. تعدادشان کاستى مىگرفت، اما دست از مقاومت بر نمىداشتند. به آتش توپخانه با گلوله پاسخ مىدادند. حلقه محاصره در اطرافشان تنگتر مىشد و فراریان از صحنه، هرگاه که در نزدیک این دسته لحظاتى بیتوته مىکردند، تا نفس بگیرند، صفیر گلولههایى را که دم به دم خفیفتر مىشد، در تاریکى مىشنیدند. وقتى از این دسته چند نفر بیش زنده نماندند. وقتى به جاى پرچم جز پارچهاى پاره و پر سوراخ در دست نداشتند وقتى که گلولههایشان ته کشید و تفنگهایشان تبدیل به چوب دستى شد ووقتى تعداد مردهها از زندهها افزونتر شد.