دانلود کتاب بینوایان جلد دوم: کوزت
|
عنوان فارسی: بینوایان جلد دوم: کوزت |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
کتاب بینوایان – جلد دوم به قلم ویکتور هوگو، ادامهی جلد اول از مجموعه بینوایان است که دوره مهمی از تاریخ فرانسه را در قالب یک داستان عاشقانه روایت میکند. جلد اول کتاب بینوایان در این بخش به پایان رسید: ستوان تئودول با صداى بلند گفت: «آفرین! تمام بیانات شما درست و منطقى است، من تحسینتان مىکنم.» آقاى ژیل نرمان که با ژست تازهاى آخرین کلمات را بر زبان آورده بود، ناگهان بر جاى خود ماند و با خشم به تئودول افسر دسته نیزهانداز خیره شد و گفت: «شما یک احمق هستید!» ویکتور هوگو بیش از سی سال درگیر خلق کتاب بینوایان ، این شاهکار عظیم بوده است. او برای خلق این اثر تمام قریحه شاعرانگی، هنر نویسندگی و تمام برداشتهای اخلاقی خود را از جامعه و تاریخ در این کتاب آورده و اثری آفریده که برای تمام بشریت تا همیشه راهنمای اخلاق است.شما میتوانید این کتاب را بارها و بارها مطالعه کرده و با هر بار مطالعه ره توشهای از اخلاق، انسانیت، شرافت، پاک نهادی، گذشت و وظیفهشناسی به دست آورید. کتاب بینوایان شما را گرفتار تار و پود اندیشههای تابناک نویسنده میکند تا حدی که نمیتوانید کتاب را زمین بگذارید. در ترجمهی این اثر سعی شده است اصالت نوشتار و هرگونه نقل شیوه تغزلی نویسنده به بهترین شکل در قالب زبان فارسی درآید. به علاوه در حد امکان با بهرهگیری از واژگان زیبای فارسی، درخشش متن کتاب را برای شما دو چندان میکند. بینوایان بیانگر نقدهای کوبندهی ویکتور هوگو به بیعدالتی، فقر و فساد اقتصادی، حکومتی و اجتماعی فرانسه است. ژان والژان به دلیل دزدیدن فقط یک قرص نان، 19 سال از زندگیاش را در زندان گذرانده و پس از آزادی، زمانی که به دنبال یک سرپناه است به کلیسای جامع میرسد. در آنجا ظروف ارزشمند اسقف میریل نظر ژان والژان را به خود جلب میکند و به سرقت یکی از آنها دست میزند. هنگامی که پلیس او را دست بسته به کلیسا باز میگرداند او آن ظرفها را هدیهای از طرف کلیسا میخواند و این عشق مسبب آغاز تحول ژان والژان است. سالها بعد که او یک شهردار شده است سر راه یک زن بینوا و به معنای واقعی بد اقبال و دخترش کوزت قرار میگیرد و این در حالی است که به خاطر یک خطای کوچک دیگر در جوانی، درست پس از خروج از کلیسا هنوز به سختی تحت تعقیب است. این اغراق در بیان تعقیب سرسختانه اوج اعتراض ویکتور هوگو به به بیعدالتی و فساد حکومتی را نشان میدهد. بخشی از کتاب بینوایان (جلد دوم) این حرکات ناخواسته و خودکار انجام گرفت و در همان حال ذهنش درگیر مشغله عادىاش بود؛ در آن لحظات به کتابى مىاندیشید که به تازگى خوانده و در نظرش ابلهانه آمده بود، زیرا در این اثر، از میان همه شاهکارهاى بىهمتاى فکر بشرى، سه تراژدى از راسین و یک نمایشنامه کمدى را برشمرده و تجزیه و تحلیل کرده بود. هرچه فاصلهاش با نیمکت کمتر مىشد، حس مىکرد چیزى در گوشش سوت مىکشد. در حالى که چین لباسش را صاف مىکرد، نگاهش به طرف دختر جوان مىرفت. به نظرش مىآمد که در اطراف آن دختر روشنایى آبى رنگى در فضا پخش شده است. هرچه جلوتر مىرفت، گامهایش سستى بیشترى مىگرفت. هنوز اندکى با آن نیمکت فاصله داشت که ناگهان توقف کرد، بىآنکه دلیلش را بداند راهش را کج کرد و پیش از رسیدن به نیمکت از آن فاصله گرفت، از چنان حدى بعید بود که دختر جوان او را در لباس تازهاش دیده باشد. با این وجود، راست و محکم گام برمىداشت تا اگر آن دختر متوجه او شده باشد، از پشت سر او را جوانى خوش قد و قامت ببیند. به خیابان دیگرى رسید، بعد برگشت و به سوى نیمکت رفت. اگر فواصل بین سه درخت را پشت سر مىنهاد به نیمکت مىرسید. اما آشکار نبود که چرا در پیش رفتن مردد است. در خیالش مىآمد که آن دختر حواسش به اوست. کوشید تا بر تردیدش چیره شود، گامهایى به پیش نهاد، دیگر به نیمکت رسیده و از کنار آن گذشته بود. تا بناگوشش گُر گرفته بود، جرأت نداشت چپ و راست خود را بنگرد. دست در جیب جلیقهاش فرو برده، همانند یک سیاستمدار گام برمىداشت.درست لحظهاى که از کنار نیمکت رد مىشد، به کسى ماننده بود که از برابر لوله توپ مىگذرد، هراسان بود، ضربان قلبش شدت گرفته بود. دختر، همانند روز پیشین، جامه حریر بر تن و کلاه کرپ بر سر داشت.