دانلود کتاب سلوک
|
عنوان فارسی: سلوک |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
«سلوک» نام یکی از آخرین رمان های محمود دولت آبادی است. چاپ اول آن در بهار 82 است و 212 صفحه طول دارد. دولت آبادی برای نوشتن این رمان، چهار سال وقت صرف کرده است: از سال 77 تا 81. سلوک در نمایشگاه کتاب آن سال، پر فروشترین کتاب نشر «چشمه» بوده است. این کتاب جنجال برانگیز محمود دولت آبادی برنده ی جایزه ی ادبی «واو» نیز شده است. سلوک روایتگر حکایتی عاشقانه است و به روایت خود او حکایت : قلب ـ دل ـ همان مفهوم قدیمی و باستانی که فرهنگ ما بر محور آن ریخت یافته یا از ریخت افتاده است : « تو آمدی و من با خود گفتم خجسته باد ؛ طالع شد » و « او » که طالع می شد چه کسی بود و از کجا می شناختش و برای چه ؛ و از چه هنگام در انتظارش روز را به شب و شب را به روز رسانیده بود؟ « . . .چگونه باز کنم، چگونه بگشایم راز این زاویه ازهستی آدمی را که نمی شناسم و می شناسم،که می شناسم و نمی شناسم » . . . یک بار،بیش از یکبار به او گفته بود « در نبودت هم،من نوزاد، از آغاز به جستجوی تو بوده ام سرگردان کوچه ها و خیابان ها در یک خانه به دوشی مستمر و در سفری که خوب به یاد می آورم از کدام زاویه ذهنم آغاز شده بود؛و چون طالع شدی و نفس کشیدم و با خود گفتم آی . . . سرانجام آمد ! » قیس (قهرمان داستان)، مردی سالخورده است که به شهری اروپایی سفر کرده است و در آنجا می خواهد به خانه دوستش آصف برود، ولی میزبانش در خانه نیست و مرد تمام طول روز را آواره کوچه پس کوچه ها می شود. در شروع رمان، قیس، مردی را می بیند که از سایه کوچه می رود. مردی که به دنبال خود، قیس را به گورستان می کشاند. مردی که “یک حس گنگ و ناشناخته به او می گوید که باید برایش آشنا باشد. اما هر چه به ذهن فشار می آورد، نمی تواند تصویر روشنی از او برای خود بسازد”. به نظر می رسد که این مرد کسی نیست جز خود قیس. خودی که درگیر خاطرات گذشته شده است و با دست نوشته های خود، قیس را نیز به گذشته می برد. گذشته ای که از ۱۱ سال قبل شروع می شود. جایی که قیس میانسال، عاشق دخترکی ۱۷ ساله می شود:”با هفده بهار آمده بود در گلوگاه به هنگام شهریور، فصلی که بسیار دوست می داشتش قیس، با خون روشن زیر پوست گونه ها و ذکاوتی کودکانه در مردمک چشمهایش و نیرویی برجهنده در قفسه سینه”. سلوک قصه تداعی های ذهن «قیس» است. توالی وحشتناک تداعی های ذهنی او مخاطب سلوک را از روایت خطی دور کرده و با انبوهی از وهم، کابوس و شاید سادیسم تنها می گذارد. دولت آبادی در سلوک قیس را در مسیری تنها می گذارد که او مجبور است تنها و تنها از ذهن خود زندگی را بسازد. توقف محسوس رئالیسم عینی و روایی و آغاز گونه ای روایت مالیخولیاوار ذهنی بدون نزدیک شدن به فضاهای آبستره و سوررئالیستی از مهم ترین ویژگی های اثر است. دولت آبادی خود می گوید: این تداعی پنج سال من را دیوانه خودش کرد. من بیش از یک سال در کار ویرایش این اثر بودم. این کتاب در حدود ششصد صفحه بود و من با عذاب، دشواری و سختی کوشیدم رمان را به حدی که مقدور هست چکیده کنم. من در آثار ادبی جهان به چهار اثر علاقه فراوانی دارم. در وهله نخست بیگانه آلبر کامو، دیگر پیرمرد و دریای همینگوی، سومی گرگ بیابان هرمان هسه و آخرین که می تواند اولی هم باشد بوف کور خودمان است. آدم های دولت آبادی نمی توانند بین رویا و واقعیت پلی بزنند و تعادل مناسبی بین این دو جهان ایجاد کنند. ایشان آن چنان دچار وهم هستند که به واقعیت نیز رنگ و بوی کابوس می بخشند. او می گوید: «من ناگهان در یک مقطع معین چند سال پیش پیری را احساس کردم. فکر نمی کنم هیچ انسانی پیری خودش را درک بکند. یعنی هم احساس، هم درک و هم باور. من ناگهان از یک انسان سرزنده و شاداب و گستاخ تبدیل شدم به انسانی که احساس کرد پیر شده. همین طور که در این کتاب هم اشاره شده: من وقتی که ریشم را می تراشم اصلاً به آینه نگاه نمی کنم، فقط به تراشیدن ریشم نگاه می کنم ولی یک بار که به خودم نگاه کردم دیدم که ابروهایم سپید شده است و این حس شخصی من است. بنابراین یکی از موضوعات کتاب هم این مقوله پیری تحمیل شده به نویسنده است. » نویسنده می گوید: «به گمان من آنچه که در این رمان اهمیت دارد تناقض ذهنیت و رفتار بین دو نسل است. در واقع قیس با یک سلسله ارزش ها و توقعاتی که در فرهنگ ما وجود دارد، برخورد می کند، با نسلی که گرایشش به زندگی مادی اجتناب ناپذیر است زیرا اگر که آن زن بخواهد از گرایشش به زندگی مادی و اقتصادی روی برگرداند آینده اش منهدم خواهد بود. بنابراین چنین کاری را نمی تواند بکند و طبعاً نمی کند. برای اینکه ارزش ها و معیارهای این نسل تغییر کرده چنانکه اسامی آنهاهم تغییر کرده است. » این زن گذشته ندارد. یعنی تلاشی برای نظم بخشیدن به تصاویر زمان های سپری شده خود نمی کند. برعکس مرد رمان سلوک که مملو از تصاویر و خاطرات محو و وهم آلود گذشته خود است و به نوعی با آنها زندگی کرده و بسطشان می دهد زن رمان سلوک نه تنها علاقه ای به این سلوک نداردبلکه به نوعی از آن فاصله هم می گیرد.