دانلود کتاب من
|
عنوان فارسی: از جانب |
دانلود کتاب
جزییات کتاب
کتاب من نوشتهی فریبرز یدالهی، زندگی دو زن که به نوعی سرنوشتشان بهم پیوند خورده است را روایت میکند و بیانگر فضای وهم و خیال، اشتراکات زندگی و آرزوهایی که گاه تحقق نمییابد و گاه با منافع دیگری در تعارض میباشد، است.
گاه اندیشهی ما از زبان دیگری بیرون میآید و اینکه چه تجربهای مربوط به ما بوده است و یا از آن دیگری، دچار فراموشی میگردیم باید کمی هوشیار بود تا کلام را به گویندهاش نسبت داد.
در بخشی از کتاب من میخوانیم:
داداش، پسر همسایه را حسابی زده بود. ترس آقاجون را بر داشت. مدام میگفت، اگر شکایت کنند؟ اینقدر داداشم را زد و کبود کرد که اگر شکایت کنند بگه این هم کتک خورده ولی خب کسی شکایت نکرد. فقط داداش یک ماه طول کشید تا کبودیهاش خوب شد.
سیگار بابا را کش میرفتم ولی طفلک داداش کتک میخورد. کسی فکر نمیکرد من سیگارها رو کش برم. حداقل این یک کار و فکر نمیکردند کار من باشه. اولش سرفه میافتادم ولی خب کم کم عادتم شد. ولی کنارش گذاشتم. گفتم که، اگر بخوام کاری بکنم انجامش میدم.
شیطون بعضی وقتها تو جلدم میره میگه تریاک را هم امتحان کن. میتونی کنارش بذاری، وجودش را داری. گاهی میگم خودم را به خودم دوباره ثابت کنم. نمیخوام روشو زمین بندازم ولی اگه با فرهاد آشنا نمیشدم کارم با تریاک بود. به هرحال یک چیزی باید باشه تا آرومت کنه. میدونستم از کجا تهیه کنم. آقا رضا قصاب برای نرگس خانم میآورد. ولی خب قسمت نشد. نوشداروی دیگری نصیبم شد. فرهاد.
به هرحال در زندگی آرام بخشی نیاز داری. هرکسی با یک چیز دلش آروم میشه. به قول خاله جان یکی با افیون یکی هم با افسون.
ازهمه جا بیشتر پشت بام را دوست دارم. خانه مردم را نگاه میکنم. دوست دارم ببینم مردم چکار میکنند. مگر جامعهشناسها یا روانشناسها این کار را نمیکنند؟ حالا به شکل دیگه.
به هر حال تو کار مردم فضولی میکنند. من ولی اسمش را فضولی نمیذارم. الان دیگه با این خانههای آپارتمانی نمیشه. پشت بام اشتراکی راحت نیست. ولی قدیمها خیلی خوب بود. از دیدن تلویزیون که بهتره، چی ببینی؟ همش دروغ. باید آدم از حال همسایهاش باخبر باشه. چی میخوره؟ چی میپوشه؟ شاید کمکی نیاز داشت؟ مشکلی داشته باشه....